سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

عشق است

شنبه 90 مرداد 8 ساعت 5:0 عصر

 هنوز ذوق دیدار علی علیه السلام در دلمان بود که شوق دیدار حسین اشک در چشمانمان حلقه زد.

از اتوبوس که پیاده شدیم باورمان نمی شد حرم اقا ابالفضل پیدا بود. همانجا عده ای ایستادند به گریه کردن اما من مات بودم

اشک می ریختند و مداح خوش ذوق کاروان هم شروع کرد به زیارت عاشورا خواندن و اخرش همه به سجده افتادیم.بین الحرمین

عشق حضور داشتیم که روحانی کاروان گفت بگذارید با هم برویم.

مانیدم به همراه بقیه و بین الحرمین بزرگ بود

بزرگ

عظمتش من را گرفت

یک طرف عباس بود و یک طرف حسین علیه السلام

نمی شد هر دو را دید در یک زمان یعنی از انجا نمی شد و من مدام سرم می چرخید حسین عباس عباس حسین حسین عباس عباس حسین

 شب اخر بودن در کربلا برایم بزرگ بود. شب اول حسین بود و شب دوم عباس و شب سوم بین الحرمین و آن شب دیگر نیاز نبود بین حسین وعباس انتخاب کنم، هر دو بودند و من شکلات به دست گرفتم و پای از کفش خالی و ارام ارام بین زوار حرکت کردم.

هر کس شکلاتی می گرفت چیزی می گفت و دلنشین ترین چیزهایشان لشفاء! بود.

آری مگر می شود بین دو برادر در خیابان بهشتی شکلات بدهی و شکلاتت که در فضای دشت کربلا رنگ گرفته است شافی نباشد.

خودم هم برداشتم.

نماز مغرب را در حرم عباس بودیم رو به روی اقا دل کندن سخت بود ولی باید شرف یاب حضور حسین علیه السلام هم می شدیم

نماز صبح را هم آنجا خواندیم و وقت وداع

دست روی سرمان کشید و نگذاشت اشک حسرت بریزیم!

باز هم می طلبی آقا؟


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]