یا رحمن الدنیا و الاخره
سلام، برای یکی از دوستانم در دنیای مجازی اتفاقی افتاده بود. اتفاقی که در دنیای حقیقی کمتر پیش میآید ولی اینجا نه! و من هم ثبتش میکنم تا به یادگار بماند! کمی رنگ و لعاب ادبی عاشقانه داده ام تا بیشتر شرایط روحیشان را درک کنید.
من چند روز است متحیرم، چرا که برای اولین بار کلماتی را شنیدم که سرشار از عشق بود، از کسی که شاید هیچ امیدی به زنده ماندن نداشته باشد و برای اولین بار با تمام وجود جذبهی عشق را حس کردم، در میان جملاتی که از قلبی پاک سرچشمه میگرفت. جملاتی پر از محبت و ترس، ترس از مبهوتِ دلبسته شدن و ماندن!
جملات نبود، تنها یک جمله بود، تفاوت است میان کسی که هر روز به هزاران نفر ابراز علاقه میکند و کسی که هزار بار هر روز به یک نفر و کسی که یکبار و فقط یکبار ابراز علاقه میکند. ابراز علاقهای کوتاه اما به یاد ماندنی. (آره من دوسِت دارم!) و این میشود زنگولهای بر دلت که هر وقت رجوع میکنی، به صدا درمیآید و طنین خوشش در تمام وجودت پخش میشود و تو را عاشق میکند، با هر بار تکرار! و او ترسیده بود، از عاشق شدن، غافل از اینکه من هم او را میفهمیدم!
گفتم ماندن چه تفاوتی برای تو دارد، تو که بارت را بسته ای، دلت بماند، نگه میدارم، تو برو! ( و من امانت دار خوبی هستم!)
ولی دوست داشت من هم با او بروم و یا هر دو بمانیم! چند روز است متحیرم، چگونه جذبهی عشق اینطور ناآگاهانه و ناخواسته گریبانگیر میشود و عقل تا به کجا تاب مقاومت دارد؟ و من هم او را میفهمیدم هم خودم را و هم ناگفتههایش را از سکوتش حس میکردم! حسی عجیب و تلخ، عشق میخواست بماند و عقل همچون ناظمی سختگیر اجازهی ماندن نمیداد!
به کسی که به جان بیمارش اجازهی عاشقی نمیدهد. شاید اگر عاشق شود، جانش جان میگیرد و زودتر خوب شود، و شاید این عدم اجازهها وعدهای باشد برای جانش تا تمام تلاش خود را بکند که خوب شود، اما اگر خوب نشد؟ اگر باید رخت سفر ببربندد و برود چه؟ دلم برای دلش میسوزد، برای دلی که دوست دارد عاشق شود اما عقل نمیگذارد.
و من چند روز است که متحیرم!
در میان این جملات سرشار از شوق کودکی، باید دقت کرد! دوستیهایی که اینگونه شکل میگیرند،با معیارهای اسلامی ما سازگار نیستند. هر دو نفر از خانوادههای مذهبی بودند اما کار به جایی رسیده است که ابراز محبت و علاقه را از راهی ناصحیح بیان میکنند و من ریشهی این اشتباهات را در عدم خودسازی میدانم، در دنیای حقیقی است که وقتی در دنیای مجازی به هم برخورد میکنند، اینگونه مرزهای اخلاقی را در مینوردند و پردههای حیا کنار میرود.
در دنیای حقیقی برای مذهبیها از این دست اتفاقات بسیار کم صورت میگیرد، اما در دنیای مجازی که بیان عشق به سادگی اتفاق میافتد، بعد از چند ماه چت کردن، امکان اینطور برخوردها زیاد است.
تجربهی علاقمند شدن این دو نفر به هم، هم مدتها از ذهنشان دور نمیشود و هم جلوی تصمیم عاقلانهشان را میگیرد، دوست من اگر عاقل نبود و اگر به راهنماییهای من گوش نمیداد، هیچ دور نبود که عنان از کف بدهد و مشتاقانه با سرنوشت خود بازی کند و در مسیر زندگی آن جوان قرار بگیرد و هر دو با مشکلات بسیاری رو به رو شوند، چرا که از نظر فرهنگی و موقعیت اجتماعی بسان هم نیستند و از سوی دیگر شرایط جسمی پسر اجازهی این کار را نمیداد! (بیماری خطرناک)
(در پستهای بعدی بیشتر در این مورد صحبت خواهم کرد، به شرط حیات)
نوشته شده توسط : وسط نیا