سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

دل به دلدار رسید

دوشنبه 89 بهمن 4 ساعت 7:41 عصر

شب اربعین سالار شهیدان است و من ره‌توشه‌ی این سفر را همراه با کاروان کربلا در منزلی باز می‌کنم تا بقیه هم بخوانند، بدانند و به یادگار بماند.

در عصر دود و آهن، تنها یاد خداست که آرامش‌بخش دلهاست و من دیشب از کسی سفارشی شنیدم و به پیمان عهدی با شهیدی گمنام که در عاشورا پیوندآشناییمان ایجاد شد. به دیدارش رفتم آن روز عاشورا بود و اینک اربعین است.

هرچند که از قبل (سه سال) می‌شد که آشنا بودم اما عاشورا به ناگهان بابی جدید باز شد و اینک باید پیمانی می‌بستم و عهدی که خود نیز از رد یا قبول آن دلواپس بودم. به این خاطر گام‌هایم سنگین بود و هیچ چیزی دل دل نداشتم،‌ شهید گمنامسنگ مزارش را خواندم: شهید گمنام به روز شهادت حضرت زهرا در سن 21 سالگی در عملیات کربلای 5، شلمچه!

سفارش شده بود که هفت بار سوره مبارکه قدر را بخوانم، خواندم که نور به قبر غریبش ببارد و بعد بایدمی‌گفتم آنچه که گفته بودند.

دستم را که از سرما یخ‌زده بود، روی سنگ مزارش گذاشتم و گفتم: عهد می‌بندم، خواهرت باشم، بر سر مزارت بیایم به جای خواهرت که آرزوی دیدن مزارت را دارد، برایت قرآن بخوانم و خیرات کنم، اشک بریزم و توسل کنم به مادرت زهرا سلام الله علیها و در تمام کارهای مستحبم شریکت کنم و تو هم بقول بده که برای من برادر باشی، برای من دعا کنی. برایم دعا کن به بهانه ای که این راه عزیز برایم گشوده شد، واسطه باش نزد مادرت زهرا سلام اللهگلزار شهدا علیها که هنوز هم غریب است و قبرش مکشوف نیست، او که مادر شهیدان گمنامست و شنیده‌ام به پاس توجهی که به شهید گمنام می‌شود، خواسته دل سائل را می‌دهد، گفته اند به این بهانه نیایید ولی این کمترین اجرتان است.

و من ایستاده در مقابلش لب به سخن گشودم، به نام خدای ماه و خورشید با تو عهد می‌بندم، همچون خواهری دلسوخته در فراغ برادری با گذشت.

نمی شناختمش اما بعد از ادای این کلمات آشنایم شد و مرواریدهای چشمم نشانه‌ی قبول این عهد بود.

شب اربعین سالار شهیدان بود و من بر سر مزار شهیدگمنام دلم هوای کربلا کرده بود، خدایا اسرای کربلا به کربلا بازگشتند، دل به دلدار رسید.


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]