سالروز درگذشت امام راحل «قدس سره» است و من درگیر یک سوال ذهنی! و به نظرم رسید به مناسبت این روز، جواب سوالم در این روز پیدا و ثبت کنم.
رشته معارف اسلامی اشتراکات زیادی میان ما« دانشجویان دانشگاه مجازی امام خمینی(ره)» و طلبهها ایجاد کرده است اما تفاوتهایی هم در این بین هست! در میان طلبهها، خیلی چیزها عرفی شده، اینقدر شنیدهاند که وقتی از آنها توضیح میخواهی با تعجب نگاهت میکنند، اما ما که به قول یکی از دوستان طلبه فانتزی! هستیم،شاید تکلیف سختتر باشد، ما فقط یک کلمه میشنویم و همان یک کلمه سرآغاز سوالات گوناگون باید باشد!
سوال از آنجا آغاز شد که احساس کردم، جای یک چیز در دانشگاه ما خالی است. دانشگاه، 11 واحد معارف اسلامی (قرآن شناسی، خداشناسی، راه و راهنماشناسی،انسانشناسی و انسانسازی) و یک درس آزاد به نام اخلاق گذاشته است که در آن توصیههای آیت الله مصباح یزدی«زید عزه العالی» قرار دارد، اما به ما زی طلبگی را یاد نمیدهند!
و من چندی است که درگیر «زی طلبگی» شدهام و راه و رسم طلبگی را در مکتب امام چنین خواندم: شأن یا شؤون روحانی (اعم از تحصیل، تحقیق، تألیف، تدریس، افتاء، ارشاد، تبلیغ، امامت جماعت، اجرا و مدیریت و ...) هر چه که باشد، باید مواظب باشد که اندیشه اسراف، خوشگذرانی و ... را از ذهنش بیرون کند زیرا اگر اندیشه اسراف، خوشگذرانی و مجالس شب نشینی در مغز یک محصل دینی (مثلاً) پیدا شود و کوچکترین تمایلی به این امور نشان بدهد سقوطش حتمی است. و چون اینان رهبر جامعه هستند، به تبع آن، سقوط جامعه هم حتمی خواهد بود.
امام روحانیت را از مواردی چون: 1- بالاتر نرفتن زندگی روحانیت از مردم عادی؛ 2- زیاد نشدن تشریفات (ماشین و ساختمان)؛ 3- عدم گرایش به تجملات و زرق و برق دنیا؛ 4- پرهیز از مصرف گرایی و رفاه زدگی و حرکت در مسیر دنیا توجه می دهد که مبادا اسیر چنین چیزهایی گردند!
راحتترین راه، دوری از مردم است، در حالیکه رسالت روحانی چیز دیگری است: روحانیت باید توجه داشته باشد که در متن بودن (درون قدرت بودن) با مردم بودن و ساده زیستن، کار بسیار مشکلی خواهد بود و کار ستودنی و باارزشی خواهد بود وگرنه در حاشیه بودن (و به دور از قدرت بودن) و ساده زیست کردن ارزشی نخواهد داشت.
و در مورد ثروت اندوزی میفرمایند: «مهم توجه قلبی است، داشتن مال، خانه، مهم نیست، مهم این است که قلب انسان را اینها تسخیر نکنند اینکه مال اندوزی و ثروت اندوزی مذموم است برای این است که دل انسان را می کشاند به طرف غیرخدا.»
کمی جلوتر رفتم، این سوال به ذهنم رسید که اینها در بین مردم عادی هم باید باشد که به این حدیث رسیدم:
امام صادق علیهالسلام به یکی از یاوران و شیعیان نزدیک خود فرمودند: کار خوب، از هر کس خوب است، اما از تو خوبتر است؛ به جهت نسبتی که با ما داری. کار بد، از هر کس بد است و از تو بدتر؛ به جهت نسبتی که با ما داری.
و طلبه درس معارف میخواند، پس از آن جهت که یک مسلمان مو?من است، موظف است در زی اهل ایمان باشد؛ اما فراتر از آن، از جهت شخصیت صنفی و نقش اجتماعی خاص طلبگی نیز، لازم است در جلوههای ظاهری خود هنجارهایی را مراعات کند.
مقام معظم رهبری فرمودند: خیلى مهم است. جوان امروز حوزه بیش از گذشته به مسئلهى تهذیب نیازمند است. کسانى که رشتههاى رفتارشناسى عمومى را مطالعه میکنند و کار میکنند، این را تأیید میکنند. امروز در همهى دنیا اینجور است که وضع نظام مادى و فشار مادى و مادیت، جوانها را بىحوصله میکند؛ جوانها را افسرده میکند. در یک چنین وضعى، دستگیر جوانها، توجه به معنویت و اخلاق است. علت اینکه مىبینید عرفانهاى کاذب رشد پیدا میکند و یک عدهاى طرفشان میروند، همین است؛ نیاز هست.
خواستم از زی طلبههای شهید بگویم، مطلب درخوری نیافتم،و حسرت سهمم بود!
میان این همه رنگ و زنگ که جهان امروز دچار است بخواهیم طلبه شهید را تعریف کنیم باید بگوییم ؟باید بگوییم، بهترین معلم اخلاق، بهترین معلم تهذیب نفس، بهترین شمع معنویت.
منابع: مهرحوزه، پایگاه حوزه و جلوه ایثار روایت حماسه شهدای طلبه
نوشته شده توسط : وسط نیا
به اواخر ترم رسیدهایم و مثل همیشه جو درس خواندن مارا گرفته است و من یاد تصمیمی افتادم که موقع امتحانات پایان ترم گرفته بودم. سوالی که در ذهنم شکل گرفته بود و حتی به آقای تنها، تولید محتوای دانشگاه زنگ زدم و در موردش صحبت کردم، رسالت ما که دانشجوی معارف اسلامی هستیم و وابسته به موسسه پژوهشی امام خمینی(ره) هستیم، طلبه محسوب میشویم.
رسالت طلبه بودن را به نظر میرسد باید از شهدای این راه گرفت، همانطور که مقام معظم رهبری فرمودهاند: با این ستارگان میشود راه را پیدا کرد.
راه دوری نرفتم، عموی یکی از دانشجویان Ikvu روحانی شهیدی است که به نظرم رسید با مطالعه زندگی این بزرگوار میشود تا حدودی به نکات ارزشمند رسالت محوری رسید.
آغازگر این روایت، قرائت بیانات مقام معظم رهبری در مورد ایشان بود: «این روحانی شهید که عضو دفتر نمایندگی حضرت امام(ره) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، تلاش و مجاهدتی بزرگ و دشوار را در میدانهای نبرد بر عهده داشت و آن را به وجهی عاشقانه انجام میداد و شهادت، پاداش سعادتمندانهای بری آن زندگی فرشتهگونه بود.»
زندگی نامه ایشان را خیلی از بچههای دانشگاه خواندهاند، اینکه ولادتشان به سال 1334 در شهر اصفهان و شهادتشان در کربلای 5 به سال بهمن 1365 در شلمچه بود و تحصیلات حوزوی را کامل تمام کرده بودند.
سابقه مقاومت هایشان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی حول چند محور بود. یکی از مهمترین آنها بیداری اسلامی بر پایه آموزش قرآن کریم و علوم دینی بود، اصرار ایشان به فراگیر شدن این علوم مرا یاد گفته آن شهید میاندازد: قرآن را بیشتر بشناسید و به آن عشق بورزید. بیشتر معرفت قرآن داشته باشید و دردهایتان را با قرآن درمان کنید.
خواندن فعالیتها این مجاهد نستوه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مرا یاد صحبتش انداخت: پیمانی را که با خدا بسته ایم به مرحله صدق برسانیم.
بزرگمردی که بزرگان کم از او نگفتهاند:مقام معظم رهبری، آیتالله حائری شیرازی، حجت الاسلام و المسلمین موسوی جزایری، شهید محلاتی و تیمسار دریادار شمخانی. که من از بین صحبتهای اینها، بنظرم صحبتهای تیمسار شمخانی توضیح بیشتری داشت و جلوههای شخصیتی این بزرگوار را بیشتر هویدا میکرد:
« دوست، برادر، مرشد، استاد، همرزم عزیزی را آن روز ما به ابدیت سپردیم . سبکی تابوت او نشانی از روح بی گناه و جسم بی آلایشش بود. تعریف راستین و عملی زی طلبگی بود. غافل به خیر به دست برادر دینی اش بود. خواهنده خیر نه برای خودش که برای دیگران بود. با نام و لقب و شهرت همواره دشمنی سر سختی داشت. هرگز به کسی بروید نگفت: من کلامی به جز بیایید از او نشنیدم. او را هرگز شهید نکردند. بلکه میثمی شهید شد.»
در حال خواندن زندگینامهشان بودم که این فراز تحلیل قلمم را گرفت: «او حتی برای زیارت خانه خدا هم حاضر نبود لحظه ای جبهه های نبرد حق علیه باطل را ترک کند، چرا که معتقد بود جبهه اجر زیارت خانه خدا را هم دارد.»
و وصیتنامه اش اینقدر گویا بود که به تحلیل نیاز نباشد:
اگر به خاطر مشکلات و به اسم پایان ماموریت و غیره بخواهیم برگردیم، نوعی سقوط است. برادران پیوسته از خدای خود بخواهید که توفیق ادامه نبرد را از ما نگیرد.
خدا می داند روز قیامت وقتی روزهای جبهه مان را ببینیم و روزهای مرخصی را هم ببینیم، گریه خواهیم کرد که ای کاش مرخصی نرفته بودیم.
برادران پیشروی و عقب نشینی در خاک، شکست و پیروزی نیست، حقیقت پیروزی، وحدت و انسجام، حقیقت شکست، اختلاف ماست.
خدا می داند که من این روزها دارم زجر می کشم، چرا که می بینم برادرانمام چه زیبا به پیشگاه خدا می روند. خدا نکند که عاقبت ما، جور دیگری باشد.
و نحوه شهادتش برایم درس بزرگی بود و شاید فصل الخطاب تمام حرفها، کسیکه درس دین را خوانده باشد به جایی برسد که شهادتش را بفهمد: «من در این عملیات اجر خودم را از خدا میگیرم.» و ما چه رسالتی داریم؟
نوشته شده توسط : وسط نیا
اولین سوالی که به ذهن تمام شرکت کنندگان در اردوی سه روزه ی وبلاگ نویسان کشور(نور) رسید، شاید همین بود! چه کسی می توانست قانون وضع کند؟ اولین و مشخص ترین پاسخ این بود: کسی که در جریان امور قرار دارد و با چم و خم کا ر آشناست. مدتهای طولانی در آن موضوع غور کرده است و صاحب نظران و افراد تحت تاثیر از تصویب قانون را می شناسد، می داند چه می خواهند و با این قانون چه خواهند خواست!
فضا را بشناسد و حرف نشنیده برایش کم باشد، غرق در موضوع باشد و به فرمایش حضرت امام(ره) از آن دست آدم هایی نباشد که از دور هم دستی بر آتش ندارند، آمده باشد نزدیک و داخل ماجرا باشد.
اما منشور اخلاق در فضای مجازی را کسانی نوشتند که رکن پنجم دموکراسی در هر کشوری(وبلاگ نویسان) تنها و تنها شنونده آن بودند. احساس سیاهی لشکری بر بیشتر وبلاگ نویسان حاضر در اختتامیه ی اردوی سه روزه مستولی شده بود.
تمام این سه روز فقط برای بالابردن نام شهرداری تهران و صدا و سیما که تعداد زیادی از وبلاگ نویسان کشور را جمع کرده است، می توانست خبر مهمی باشد که بود و نام آن ها را بیش از پیش پر رنگ کرد.
وقتی عکاس ها مدام عکس میگرفتند و در پاسخ به من گفتند که مجبورند روزی حداقل 500 عکس بگیرند، باید می فهمیدیم که ما فقط وسیله ی تبلیغ بعضی ها شده ایم.
جلسات سخنرانی فقط چند موردش مربوط به وبلاگ بود، سخنران ها ظاهرا آشنایی ای با وبلاگ نداشتند، فرهمندپور که فقط از عفاف گفت و شاه حسینی هم از سینما! ایازی هم سنگ شهرداری را به سینه می زد و آشتیانی هم اینقدر گفت هم افزایی که ما فکر کردیم ما باید افزایش بیابیم!
و حرف تک تکشان حمایت بود، ما نخواهیم کسی حمایتمان کند چه کسی را ببینیم؟ حمایت کنند که در موقع بحران ها همراهشان باشیم؟ اسیر دست تبلیغاتشان؟ رکن پنجم دموکراسی یعنی این؟
و خیال کرد ما نشنیدیم: قول ده برابر شدن پهنای باند دوسال پیش داده شده بود، عملی نشد تا دوسال دیگر هم عملی نخواهد شد!
منظورتان به کیست؟ ما بلندگوی شما شدیم تا هرچه میخواهید بگویید؟
بدون کوچکترین نظرخواهی ای منشور اخلاقی وبلاگ نویسان قرائت شد!
آیا نباید فکر می کردند زمانی که در فضای مجازی ضمانت اجرایی برای صدور احکام نیست این ضمانت اجرای منشور حضور حداقلی از وبلاگ نویسان مطرح و کهنه کار در این عرصه را باید داشته باشد؟
اردوی سه روزه وبلاگ نویسان کشور بنابه گفته عوامل اجرایی آن بزرگترین اردوی وبلاگ نویسی بود که با گرفتن عکس های متعدد و سخنرانی هایی که باید خیلی فکر می کردیم تا ارتباطش را با خودمان بیابیم، سخنرانی هایی که از فضای مجازی تنها لغت حمایت را تکرار می کردند، برگزار شد.
در طول این اردوی سه روزه که با هزینه های سنگینی از سوی آن ها همراه بود. کارگاه های آموزشی نمادینی برگزار شد، حتی وبلاگ نویسان فرصت و مجالی برای آشنا شدن با هم را پیدا نکردند و در نهایت وقتی در اختتامیه حتی نامی هم از عوامل اجرایی آن که ما آن ها را از خودمان می دانستیم به میان نیامد و تقدیر نمادین از وبلاگ نویسانی صورت گرفت که وبلاگشان شاید تنها و تنها به واسطه ی صاحبان آن محلی از اعراب داشته باشد و در لایه های بسیار پنهان آن با ما سنخیت داشتند، تازه فهمیدیم که چه اشتباهی کردیم و چه کلاهی سرمان رفت!
نوشته شده توسط : وسط نیا