سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

برگشتم

جمعه 90 آذر 4 ساعت 1:59 صبح

خیلی وقت است که اینجا نمی‌نویسم. اینقدر ننوشته ام که یکبار یکی از دوستان لینکش را برایم فرستاد، یادم رفته بود چیست!

ترم جدید شروع شده است و متاسفانه غم آنقدر زیاد بوده که تا به حال درسی نخوانده‌ام، خواستم حذف ترم کنم که دوستان ناباب نگذاشتندو وعده گرفته بودم که از دی شروع کنم که همان حس بچه درس‌خوان بودن رهایم نکرد.

اما تصمیم دارم چندواحد را حذف کنم که به ترم برسم، تا خدا چه بخواهد.

دلم برای وسطی‌ام تنگ شده بود.

 


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


پدر

دوشنبه 90 شهریور 21 ساعت 3:18 عصر

خواسته‌ی امام حسین علیه السلام بود یا تو نمی‌دانم!گریه

ماندی مرا راهی کردی بعد به پیشوازم آمدی و وقتی جاگیر شدم رفتی!

منِ ساده مانده بودم که چرا دلم بعد از کربلا با من نیست، نگو سپرده بودی که آنجا نگهش دارند، با امام قرار گذاشته بودی که دلم پیشش بماند که بیش از این ناله نکنم!

و حالا هم تا می‌خواهم غمگین شوم ذکر مصیبت کربلا ارامم می‌کند، آنطور که تو دوست داشتی، آنقدر که مادر می‌خواست!

پدر عزیزم از من راضی باش که به وصیتت خوب عمل کردم.

همیشه سفارش می‌کردی که وقتی رفتم دورم بنشینید و به جای زینب سلام الله که نتوانست برای پدرش گریه کند، گریه کنید، به جای اسرای کربلا بر سر مزار عزیزانشان که نتوانستند شیون کنید.

لحظه‌ای وصیت‌هایت از یادم نرفت، پدرم!

پدر جایت خالیست

مادر جایت خالیست


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


تابستان

یکشنبه 90 شهریور 6 ساعت 9:11 عصر

ترم جالبی نبود، ترم سختی بود یعنی کلاس های انلاین را نرفتم و از هر درس یک نمره کم گرفتم، تحقیق داشتیم و می شد انجام دهم و 2 نمره بگیرم، نشد!

ترم تابستانی هم گرفتم و خوش نگذشت، یعنی اینقدر سرم شلوغ بود که نشد بخوانم.


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


دل عاشق

پنج شنبه 90 مرداد 13 ساعت 3:21 عصر

دل نازک شده‌ام، حساس شده‌ام، به هر بهانه‌ای دلم می‌شکند، به هر حرفی!کاروان کربلا

شب‌ها بی اختیار گریه می‌کنم، بی دلیل!

دلم نگرفته،‌غم ندارم، عاشق نشدم، دلبسته نیستم‌، کسی چیزی نگفته، رفتاری نکرده اما بی طاقتم، بی تابم.

انگار دلم جا مانده، همان‌جا که وقتی اشک میریزم، بعد از چند دقیقه یا تصویر ضریح عباس علیه السلام مقابلم است یا ایوان نجف یا شش گوشه‌ی حسین علیه السلام یا در حیاط کاظمین نشسته‌ام!

من نه

اما دلم انگار عاشق شده‌است.

می‌کشی مرا حسین...


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


فرودگاه عشق

یکشنبه 90 مرداد 9 ساعت 10:0 صبح

لحظات انتظار در فرودگاه بغداد برای بازگشت به ایران، دل باید می ماند، آنجا فرودگاه عشق بود

سامراسامراء

مظلوم معصوم دلگیر

فقط سامرا بود که اتش به جانمان زد 

گنبدها را هنوز نساخته اند

هنوز گلدسته ها را درست نکرده اند

هوا گرم است

از گرما همه مان گر گرفته ایم

نه از گرما نیست از غم غربت است.

بمب گذاشته بودند و سنی ها نمی گذارند ساخت و ساز به سرعت صورت گیرد، سرعت پایین است.

همه مان سوختیم. 

از دل!

اثارش در صورتمان پیدا شد.

چشمانم از خستگی باز نمی شود و غمی در دلم هست، غمی همراه با شادی. غم حسین و شادی دیدارش!کاظمین

دیشب تا صبح، وداع با تمام امام ها بود و وعده برای دیدار با دیگر امام ها، امام صادق علیه السلام.

تا صبح در کاظمین بودیم انجا که به گفته ی همسفری، هیچ وقت  چنین فرصتی دست نمی داد که بشود تا صبح کاظمین بود

و بوی رضا علیه السلام می زد.

همه جایش

جای جایش

در فرودگاه هستیم اینجا وایرلس پولی است و باید دلار بدهیم تا بگیریمش به این خاطر فقط تایپ می کنم که بعد هم در وسطی بگذارم.

امام موسی کاظم پدرش و امام جواد پسرش  و بین مزارشان یک گلدان گذاشته بودند و من یقین دارم که انجا آن وسط، در بهشت است، باب حاجات است.

ایستادم و دعا کردم برای تمام کسانی که ارزوی دیدار این دو را دارند و برای موفقیت در تصیمی که گرفته ام.


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


<      1   2   3   4   5   >>   >