یا رحمن الدنیا و الاخره
فردا با نمایندگان دانشگاه مجازی(آی کا وی یو) در تهران جلسه داریم، اولین جلسهای یه که من شرکت میکنم، البته اگه قسمت باشه.
زنگ زدم و از آقای جعفری فرهنگی اطلاعات گرفتم، آقای تنها به عنوان نمایندهی دانشگاه و آقای احمدی نمایندهی کانون قرآن میآیند، آقای جعفری معلوم نیست بیایند یا نیایند، گفتند 30 درصد احتمال دارد و البته من که فکر نمی کنم بیایند، اما اصرار داشتن که من شرکت کنم، خب بس که زنگ می زنم دانشگاه، یه بار هم حضوری این عنصر مخرب رو بشناسن بد نیست.
کلاغ ها خبر رسوندن که این برنامه رو بچههای نیمهحضوری ترتیب دادند، گفتن که ما امکانات میخواهیم، اونا هم می یان برای صحبتهای اساسی!
من که توقعی ندارم، همین وضع که هست خوبه! فکر نمی کنم مثلا بشه کلاس آنلاین رو ترتیب به کلاس حضوری داد! یا مثلا آزمون نیم ترم گرفت! البته خانم زمانی می گفت خیلی بیشتر باید بخواهیم! اما امان از دل کم توقع!
این روزها اینقدر سرم شلوغه که حالم از زندگی داره به هم می خوره، از زندگی، از بزرگ شدن، از اینکه باید بزرگ باشی و بزرگی کنی، کاش میشد بچه موند، اما خیلی ضایع است همه بزرگ باشند و تو بچه و یا اینکه همیشه بچه بمونی، اینطوری که نمیشه تجربه های جدید کسب کرد! به قول یکی از بچه ها اگه تحلیل رو از زندگیت بر می داشتی شاید راحت تر زندگی می کردی، شایدم راست می گفت.
خلاصه اینکه فردا با آجی می رم جلسه تا ببینم این آقایون چه خدماتی رو به ما بچه شهرستانیها(ی تهرانی) می تونن بدن! آجی که هنوز وارد دانشگاه نشده کلی پیشنهاد و انتقاد داره! منم انگار کار رو سپردم بهش یه نوع احساس عدم مسئولیت گرفتتم کیف می کنم! حال می ده ها آدم کاری به کار کسی نداشته باشه، چی کار داری دانشگاه چرا اله بله، فلان دانشجو زده شده، پیگیری کنید بسانی ال شده پیگیر باشید، والله وقتی کسی ازت نمی خواد تو هم راست برو راست بیا، چی کار داری! والله!
خلاصه در حال جنگ و دعوا بین عقل و عشق و بزرگ شدن و کوچیک موندنم، دعا کنید عشق پیروز بشه، چون عقل با استدلالهاش دیوونم می کنه!
نوشته شده توسط : وسط نیا