یا رحمن الدنیا و الاخره
بد دادم، همه را! یعنی تازه فهمیدم که تا به حال درس میخواندم، دست و پا شکسته اما میخواندم، درس خوان بودم و خبر نداشتم!
سخت نبود، یه کم پیچیده بود، فقط یه کم، ولی خب وقت نداشتم که بخوانم و نخواندم و بد دادم!
ان شا الله نمی افتم اما سخت ترین ترمی بود که در طول اینهمه سال عمری که از خدا گرفته ام و اینهمه کلاسی که اسم نوشتم و رفتم و امتحان دادم تجربه کردم!
یعنی اگه بگم توبه نصوح دروغ نگفتم، توبه کردم، چون مطمئنم این کار کار خداست، امتحان خداست، درس که برای خدا میخوانی، امتحان را هم موکلش میدهد! اما وقتی در انجام وظایفت کوتاهی کنی نه باید فکر کنی که برای خدا کار کردی نه اینکه موکلی هست! معجزهای نیست ولی راه بازگشتی هست، خودش وعده داده که اگر توبه کنی، ارحم الراحمین است!
امتحانات این ترم خیلی خسته کننده بود، با فرد جدیدی آشنا نشدم، حتی نشد با خانوم عموئیان همان که سر هر امتحان می گفت خانمهای مجازی این طرف بنشینند، هم صحبت شوم!
محل امتحانمان اصلا شبیه این عکس نیست، حسینیه است، زیبا و بزرگ، همراه با امتحانات ما کلاس مداحی هم دارند که بعضی وقتها تداخل داشت و ما مجبور بودیم برویم طبقه بالا، آن هم برای خودش تجربهی جالبی بود.
از مسیر مترو تا محل امتحان راستهی خیابان، آئینه و شمعدان فروشی هست، رسم آخرین روزم این است که با بچهها بهترین مدل را انتخاب میکنیم، ترم پیش دوستم که الان عروسمان است یکی را انتخاب کرد، همین امروز یادم افتاد، دقیق هم همان را خرید! کاش ترمهای بعد در محلهای دیگری امتحان داشته باشیم، مثلا میدان انقلاب که کتاب ببینیم و انتخاب کنیم، آئینه و شمعدان دیگر تکراری است!
راستی کشف جدیدم: آن دست خیابان، نزدیک محل امتحان یک مسجد دیدم، زیبا و بزرگ!
از برنامههای تابستان دانشگاه هم، خبردار شدم که ظاهرا قرار است در تابستان کانون قرآن «خانواده پژوهی» فعال باشد، هم
دانشگاهیهای عزیز منتظرتان هستیم!
نوشته شده توسط :
وسط نیا
نظرات دیگران
[ نظر]