یا رحمن الدنیا و الاخره
در هوای خودم بودم که یکی از عزیزترین ها، از من خواست تا در موجی متبرک به نام موج الحسین علیه السلام شرکت کنم، موجی که قرار است خاطرات عاشورا را در آن گردهم آورند و چنین شد که چنین نوشتم، اگر قابل بود اجرش برای عزیزی که واسطه شد.
عاشورا در کودکی هایم با نذری ها و دسته های عزاداری تداعی می شود، از مراسم تعذیه و چشمهای اشکآلود مادرم.
کمی بزرگتر که شدم در مراسم روضه خوانی، هر سال عاشورا که میشد دلم برای زینب سلام الله علیها می سوخت، از اینکه برادرشان رفتند و دیگر کسی نیست که صدایشان کند، برای رقیه سلام الله علیها که دیگر عمو عباسی نیست که صدایش کند، آب بیاورد و علمدار باشد.
چندسال بعد، دلم برای آن دو بزرگوار می سوخت، برای زینبی که بی برادر شده است، رقیه که هم بی پدر شد هم بی عمو! و کمی یاد علی اکبر و علی اصغر اشک می ریختم!
اما امشب دلم برای همه شان تنگ شده است، برای عمویی که خدای ادب بود، برای علی اکبری که خدای سخاوت بود، برای قاسمی که خدای معرفت بود، برای علی اصغری که خدای ناز بود، برای عبداللهی که خدای محبت بود، برای عمه زینب که خدای صبر بود، برای رباب برای سکینه برای لیلا، برای حر برای حبیب برای وهب برای جعفر و محمد عزیزهای عمه، برای تک تکشان، برای سالار عشق برای اباعبدالله!
دلم نمی سوزد که رفته اند، دیگر دلم نمیسوزد که عمه تنها شد، رقیه بی پدر شد، رباب بی فرزند شد، دلم برای خودم می سوزد که چون آنان نیستم، که ایمانم به قدری نیست که دعوتم کنند که معرفتم به قدری نیست که شهید شوم.
نیمه شب است، کاش صبح طلوع نکند، صبح تب دار عاشورا! دوستی پیامک داد:
علامه امینی شب عاشورا مدام برای امام زمان صدقه کنار میگذاشتند و میگفتند امشب قلب حضرت در فشار است، شب عاشوراست صدقه برای حضرت فراموش نشود.
یا صاحب الزمان ما را هم لایق گردان.
نوشته شده توسط : وسط نیا