این چند روزه!

سه شنبه 88 آذر 24 ساعت 2:55 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

من در میان شما باشم یا نباشم، نگذارید این انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد، امام خمینی رحمه الله علیه

 

این توهینات به امام و اسلام و رهبر انقلاب تازه نبود، خود من در بسیاری از تجمعاتی که از سال 78 به بعد اتفاق افتاده بود کم و بیش این حرفها را شنیده بودم، اما اینکه یک دفعه صدا و سیما در این چند روز اینقدر واضح این اتفاقات را به تصویر بکشد، چند معنی برایم داشت که مهمترین آن‏ها این بود که این جریان باید به صورت خودجوش اتفاق می‏افتاد و مردم خودشان با جریان مخالف نظام مخالفت می کردند، اما اینکه آیا استارت این کار و روشنگری این حقیقت از 16 آذر باید اتفاق می افتاد را نمی‏دانم و تحلیلی برایش ندارم، هرچند که تا به حال هم نشنیده بودم و ندیده بودم که به این واضحی و وقاحت عکس امام و آقا را پاره کنند، از این رو عملکرد صدا و سیما و بازتاب این خبر در بین مردم و دوباره در تلویزیون به وضعی بدل شد که من احساس خوبی دارم، یاد و نام امام در سالهای اخیر اینقدر عملگرا در بین مردم وجود نداشت.

البته تعابیر و تفاسیر مختلف هست، ولی این جمله ی  امام همیشه توو گوشمه : پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به این مملکت نرسد.

از آی کا وی یو خبر ندارم، نمی دونم بچه ها اونجا رو هم شلوغ کردن، یا هنوز خبر چندانی از این بازتاب ها اونجا نیست!

الهی ما را جزو پیروان حقیقی ات قرار ده!

 


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


عیدی بخواهید!

یکشنبه 88 آذر 15 ساعت 12:49 صبح

یا رحمن الدنیا و الاخره

شب عیده، (دلا امشب به می باید وضو کرد و هر ناممکنی را آرزو کرد!عید غدیر)  و من عیدی می‏خوام!

هم از ساداتی که آشنا هستم و هم از خود حضرت امیر علیه السلام و پیامبر عظیم الشان اسلام.

 البته یه عیدی امشب گرفتم، فکر کنم از حضرت امیر علیه السلام بود.

با یه نفر صحبت کردم و راه پول‏دار شدن به همراه داشتن آخرت رو بهم نشون داد! سید بزرگواری بود.

البته این فرمول رو قبلا هم شنیده‏بودم اما از نزدیک با کسی که عامل به اون باشه صحبت نکرده بودم. ایشون با 300 هزار تومن شروع کرده بود و بعد از ده سال الان میلیونر شده، که پول خوردش ده میلیونه!

 گفت همون اول با خدا معامله کردم، هم دنیا هم آخرت!

نصف درآمدش را در راه خدا خرج می‏کند،‏ البته دنبال مستحق نمی‏گردد، مستحق‏ها خودشان پیدا می‏‏شوند، می‏گفت من نیت کرده‏ام، دیگر مسئولیت با من نیست، ما مامور به تکلیفیم نه نتیجه!

می‏گفت دست بسته که پول تووش نمی‏یاد، دستت رو باز کن و خدا خیلی کریییییییییمه!

 می‏گفت من خیلی پول می‏خواستم، بخاطر همین از نصف شروع کردم، که خدا کریمه و پنج برابر بر می‏گردونه، حالا شما اگر پول زیاد نمی‏خواهید از یک چهارم شروع کنید!

 این فرمول جدیدی در زندگی مالی‏منه، گفتم به شما هم بگم، ان شا الله که با یقین عمل کنید و پول‏دار بشید.  


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


مسابقه‏ی وبلاگ نویسی

پنج شنبه 88 آذر 5 ساعت 12:34 صبح

یا رحمن الدنیا و الاخره

دانشگاه مسابقه گذاشته، هوراااااااااااااا

مسابقه وبلاگ نویسی دوس دارم، اما خب سرفصل‏هاش عین اون مسابقه‏ی مقاله نویسی سخته! هر چقدر هم انتقاد می کنی به جایی نمی رسه، آدم فقط خودش ضایع می شه!

من می‏خوام وسطی رو در مسابقه شرکت بدم، حالا چه دانشگاه قبول کنه چه نکنه، بالاخره وسطی یک وبلاگ درد دلی‏یه دیگه، حرف دلی یه دیگه، کم چیزی نیست که خاطرات یه دانشجوی علاقمند به مباحث قرآنی مخصوصا دانشگاه مجازی معارف اسلامی یه!

دوس ندارم بخاطر مسابقه سبک نوشتاری رو عوض کنم، فرهنگی مذهبی بنویسم، خب اونا سیاست خودشون رو برای مسابقه دارن، وسط زاده هم سیاست خودش رو برای نوشتن وبلاگ!

هرچند که برنده نمی‏شم، شاید همون اول هم ردم کنن، اما من شرکت می‏کنم!

مرسی اعتماد به نفس وسطی!


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


جلسه

جمعه 88 آبان 29 ساعت 10:25 عصر

بالاخره رفتیم جلسه!

آقای تنها و آقای احمدی به عنوان نمایندگان دانشگاه!

نیمه‏حضوری ها هم با اون مطالباتشون که البته به حق بود، به قول خانم زمانی هی ما رو به هم پاس می‏دن، باید یه جورایی میخ اسلام رو محکم می کوبیدن که کوبیدن.

جلسه با سلام و صلوات شروع شد و کلی گله و شکایت و آخرش رای گیری کردن که کی بشه چی کاره!

از هر گروه سه نفر، تقصیر شما تهرانی‏هاس، نیومدین، ما هم برای خودمون مسئول انتخاب کردیم

از مجازی ها خانم باقری، کارگر آزاد و آقای حمزه لو رای آوردن

قرار شد، مطالبات مجازی ها رو پیگیری کنن، البته ما که پیگیر بودیم، حالا ببینیم خدا چی می‏خواد، آخه آقای تنها گفتن ما براشون اسم و رسم و ردیف بودجه تعیین می کنیم که کارشون رو اینها جدی بگیرن، هرچند که اقای حسینی کلا آدم جدی ای یه، و براش مهمه و خودش پیگیره، ولی برای بقیه!

 

یه چیز این وسط جلسه نوشتم دوست دارم براتون بخونمش:

این دانشگاه را دوست دارم، رئیس دانشگاه جلوی پایمان به احترام می‏ایستد و اساتید و مسئولین دانشگاه، می‏آیند به درد دل‏ها و اعتراضاتمان گوش می‏کنند، لبخند می‏زنند، لبخند رضایت نیست، لبخند مسئولیت است، پیگیرند!

این دانشگاه را دوست دارم، هیچ دانشگاهی را به این صمیمیت ندیده‏ام!

انگار نه انگار که اینها رئیسند و ما مرئوس!‏ همکاری‏است، همکاری و صمیمیت

کاندید شدم، امیدوارم رای نیاورم، وقت ندارم، جو زده شدم!!!


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


فردا اولین دیدار

پنج شنبه 88 آبان 28 ساعت 5:33 عصر

یا رحمن الدنیا و الاخره

فردا با نمایندگان دانشگاه مجازی(آی کا وی یو) در تهران جلسه داریم، اولین جلسه‏ای یه که من شرکت می‏کنم، البته اگه قسمت باشه.

زنگ زدم و از آقای جعفری فرهنگی اطلاعات گرفتم، آقای تنها به عنوان نماینده‏ی دانشگاه و آقای احمدی نماینده‏ی کانون قرآن می‏آیند، آقای جعفری معلوم نیست بیایند یا نیایند، گفتند 30 درصد احتمال دارد و البته من که فکر نمی کنم بیایند، اما اصرار داشتن که من شرکت کنم، خب بس که زنگ می زنم دانشگاه، یه بار هم حضوری این عنصر مخرب رو بشناسن بد نیست.

 

کلاغ ها خبر رسوندن که این برنامه رو بچه‏های نیمه‏حضوری ترتیب دادند، گفتن که ما امکانات میخواهیم، اونا هم می یان برای صحبت‏های اساسی!

من که توقعی ندارم، همین وضع که هست خوبه! فکر نمی کنم مثلا بشه کلاس آنلاین رو ترتیب به کلاس حضوری داد! یا مثلا آزمون نیم ترم گرفت! البته خانم زمانی می گفت خیلی بیشتر باید بخواهیم! اما امان از دل کم توقع!

 

این روزها اینقدر سرم شلوغه که حالم از زندگی داره به هم می خوره، از زندگی، از بزرگ شدن، از اینکه باید بزرگ باشی و بزرگی کنی، کاش می‏شد بچه موند، اما خیلی ضایع است همه بزرگ باشند و تو بچه و یا اینکه همیشه بچه بمونی، اینطوری که نمیشه تجربه های جدید کسب کرد! به قول یکی از بچه ها اگه تحلیل رو از زندگیت بر می داشتی شاید راحت تر زندگی می کردی، شایدم راست می گفت.

خلاصه اینکه فردا با آجی می رم جلسه تا ببینم این آقایون چه خدماتی رو به ما بچه شهرستانی‏ها(ی تهرانی) می تونن بدن! آجی که هنوز وارد دانشگاه نشده کلی پیشنهاد و انتقاد داره! منم انگار کار رو سپردم بهش یه نوع احساس عدم مسئولیت گرفتتم کیف می کنم! حال می ده ها آدم کاری به کار کسی نداشته باشه، چی کار داری دانشگاه چرا اله بله، فلان دانشجو زده شده، پیگیری کنید بسانی ال شده پیگیر باشید، والله وقتی کسی ازت نمی خواد تو هم راست برو راست بیا، چی کار داری!‏ والله!

خلاصه در حال جنگ و دعوا بین عقل و عشق و بزرگ شدن و کوچیک موندنم، دعا کنید عشق پیروز بشه، چون عقل با استدلالهاش دیوونم می کنه!


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


<   <<   16   17   18   19   20   >>   >