سلام
بالاخره تابستونِ ما هم رسید!
امروز امتحان عربی 1 رو دادیم، همچین از اول ترم خاک بلند کرده بودیم که بیشتر هم دانشگاهی هایی که عربی نداشتن بعد از امتحان کلی احوال پرسمون بودن
استاد گل کاشت، اینقدر سوالات راحت بود که نگو
البته شاید من زیاد خونده باشم؟!.
دوست داشتم این ترم که تموم شد از هر درسم حداقل یه چند خط بنویسم که ترم پایینی ها بدونن هر درس محتواش چیه! اما خب به قول یکی از بچه ها، سونامی امتحانات همه رو شکه کرد!
اووه اووه از فلسفه 1 که اولین امتحانمون بود، کلی حال گیری، با اوون همه سوال تستی تشریحی درس، معلوم نبود این سوالات رو از کجا در آورده بودن، سوالا با آزمون های درس ها فرق داشت!
بعدش اینقدر حالم گرفته بود که بی خیال روانشناسی شدم، اصلا نخوندم! اما سوالاتش خیلی راحت بود، کل درس روانشناسی1 در مورد مفاهیم روانشناسی و مزایای داشتن این علم بود و در طول درس اینقدر خوب مفاهیم اسلامی رو وارد کرده بود که آدم کیف می کرد!
عصرش هم فلسفه سیاست بود که سوال تشریحیش در مورد ولایت فقیه بود که به قول یکی از ترم بالایی ها، شالوده و اصل درس هم بر همین مبنا بود! اما خارج از تست این سوال رو داده بودن!
فرداش فرق داشتیم، فرق هم تا حدی با تست ها فرق داشت، فرق و مذاهب در مورد مذاهب اسلامی از ابتدا یعنی شیعه و سنی و خوارج تا زمان حال یعنی وهابیت! خیلی درس جالبی بود ولی پر از اسم های عجیب و غریب و امان از این حافظه ی ضعیف!
اخلاق هم خیلی راحت بود، عین ترم پیش! نکته ی درس در این بود که هرچه ایمان و معرفت انسان نسبت به خدا بالاتر می ره کار خوب و عمل صالحش بالاتر می ره و در ضمن اسلام با دنیا به شرطی که مزرعه ی آخرت باشه هیچ مشکلی نداره و یادمان باشد که مهمترین آفت برای ایمان غفلت از یاد خداست! اما یکی از ترم اولی ها اخلاق رو که بهش می گن انسان سازی با راه و راهنما شناسی اشتباه گرفته بود، حواسمان باشد، این دو، دو درس مجزا هستن!
عربی هم که چندان که افتد و دانی!
شد 16 واحد! خیلی ترم سختی بود، خیلی سعی کردم که درس بخونم اما چون واحدهام زیاد بود اصلا نتونستم به جز ارسال آزمون ها کار خاصی انجام بدم، یکی از ترم بالایی ها، آقای طباطبائی یزدی، در پیامگاه نوشتن که از درس ها در طول تابستون استفاده کنین و در محیط مجازی مطلب بنویسین، نمی دونم، شاید این راه جواب بده!
در هر حال تصمیمم اینه که ترم بعد واحد کم بردارم، کم اما عمیق! شاید 12 تا بیشتر نگرفتم!
تا یار که را خواهد و میلش به که افتد!
نوشته شده توسط : وسط نیا
سلام
تقریبا، وسط امتحانات هستیم! سه تا رو دادم و چهار تا مونده!
اولیش که فلسفه بود، خیلی سخت بود و شکه شدیم، آخه از تست ها فقط سه سوال آمده بود، روانشناسی که برای ترم بالا یی ها بود و من این ترم گرفته بودمش، عین مطلب درس بود، البته فلسفه سیاست هم از همین تست ها بود ولی تشریحیش از کتاب بود و ما گل کاشتیم! و امروز فرق و مذاهب بود، حقیقتا برای بیست خونده بودم، آخه از ترم بالایی ها پرسیده بودم، گفته بودن عین تست ها میاد!
خدایا انصافت رو شکر! البته احتمالا 17 18 بشم، اما 20 که نمی شم، حالم گرفته اس!
امتحانات این ترم حال گیری اساسی است!
البته هدفم فقط نمره نبود اما آدم دوس داره وقتی تلاش می کنه نتیجه ببینه!
شاید به قول یکی از بچه های دانشگاه، الکی تلاش کردم، همش پیام بذار، ایراد درس بگیر! خودم رو الاف کرده بودم! عوض این کارهای حاشیه ای اگه بیشتر متن درس رو می خونم حتما نتیجه بیشتری می گرفتم، حتما باید وقتم رو طوری برنامه ریزی می کردم که متن درس ها رو با اعصاب راحت بخونم، اغفال شدم، به نظرم بود، که در تست ها اصل مطلب آمده اما وقتی فرق رو خوندم،(از روی کتاب) دیدم، ای بابا! دو ترم رفت و تو بر جا ماندی!!!!!!
حالا هی داریم اعتراض می کنیم اما خب اینجا که رئیس دانشگاه نیست، اعتراف می کنم که اصلا دانشجو نیستم!
این بچه های نیمه حضوری رو آدم می بینه کلی حالش گرفته می شه، بس که درس خونن!
دانشجو به اوونا می گن نه به تو، وسطییییییییییییی!
اما نباید زیاد غصه بخورم، باید عبرت بگیرم، حالا تازه من ترم دومی بودم، قول می دم درس بخونم، قولِ قولِ قول!
نوشته شده توسط : وسط نیا
به نام مهربانترین
امتحان پایان ترم نزدیکه، تقریبا کمتر از 15 روز دیگه!
در دانشگاه های حقیقی به این فرصت طلایی (برای شب امتحان خوونها) می گن فرجه! نمی دونم در دانشگاه مجازی این اسمش چیه! شاید فرصت یا همون فرجه! فعلا که اصطلاح جایگزینی براش پیدا نکردم!
آزمون های همه ی درس ها رو دوهفته است که به طور کامل فرستادم، چند روز هم وقت گذاشتم و در ورد تنظیم کردم، باید برم پرینت بگیرم، تا بشینم و برای امتحان اوونها رو بخونم!
طبق آخرین تجربه های منتقل شده از ترم بالایی ها و مسئولین در دانشگاه، البته منبع موثقی که خواست نامش فاش نشود، امتحان فقط از آزمون هاست!
تصمیم اول ترمم برای خوب درس خوندن زیاد فایده نداد، این ترم رو با اینکه خیلی سعی کردم، با 16 واحد که بنظرم زیاد بود! مخصوصا با اوون عربی پدر آمرزیده و فلسفه ی اعصاب خورد کن( پنج خط درس و در عوض 3 تا سوال تستی و چهارتا تشریحی) که به قول استاد هرکه طاووس خواهد جور هندوستان کشد! نمی دونم چه ربطی داشت! و اوون روش تحقیق که تا آخر فریاد الامانمون به جایی نرسید! نشد که در درس ها تمرکز کنم و آب خوش از گلوم پایین بره!
البته سبب خیر شد که با ترم بالایی های بیشتری آشنا شدم، با رئیس دانشگاه نیز هم!
از هفته دو روز و نیم وقت گذاشتم برای جواب دادن آزمون ها! اما خب اوون چیزی که می خواستم دستم نیومد!
زیاد در درس ها عمیق نشدم
زیاد از خوندن درس ها کیف نکردم!
در مجموع، از ترم قبل خیلی بهتر بود اما انتظارم خیلی بیشتر از اینهاست
تصمیم گرفتم تابستون از ترم بالایی ها چند تا درس رو بگیرم بخونم که در طول ترم دیگه سردرگم نباشم!
البته انتقادم اینه که ما همه وقتمون رفت برای اینکه این آزمون غلطه اوون آزمون اشتباهه! نباید اینطور باشه! اما هست و باید فکر عاجلی براش کرد! و بعد از امتحان ها این پیشنهاد رو به رئیس دانشگاه انشا الله خواهم داد.
فعلا که باید درس بخونم، دوستان محتاج دعای خیرتان هستم.
نوشته شده توسط : وسط نیا
امشب، اولین شب جمعه ی ماه مبارک رجب است و معروف به شب لیله الرغائب و به قول ما، شب آرزوها!
نمی دونم کدوم دعا رو باید زودتر و جلوتر بگم
به قول شهید علم الهدی، رسم دعا کردن رو باید از امام علی علیه السلام و امام سجاد علیه السلام بیاموزیم، و من از امام سجاد یه دعا یاد گرفتم، شاید زیاد درست کلماتش یادم نمونده باشه، اما همیشه این دعا رو می گم، با همین کلمات: الهی قلت و قولک الحق، یا ایها الذین آمنوا الذکر الله ذکرا کثیرا و سبحه بکرتا و اصیلا، و ها نحن ذاکروک کما امرتنا، فانجز بما وعدتنا
قسمتی از دعای سیزدهم از مناجات خمس عشر است!
خدای من! خودت گفتی، مرا یاد کنید تا شما را یاد کنم و اکنون ما تو را یاد کرده ایم، پس به وعده ات وفا کن!
مهربانا!در این شب عزیز، شب آرزوها! که شنیده ام هر دعایی مستجاب است چراکه بعد از دعای شما، فرشته ها هم برای استجابت آن آمین می گویند!
من تو را یاد می کنم و از تو بهترین خیرها را می خواهم، از تو می خواهم فرج مولایمان را برسانی، سلامتی رهبرمان، اقتدار ایران اسلامی را، شفای مریض ها را، رفع گرفتاری ها را، فهم و درک قرآن کریم را !
ای جان عاشقان، از تو می خواهم به اساتید ما خیر برسانی به مسئولان دانشگاه ما(دانشگاه مجازی) برکت و رحمت واسعه ت روز افزون باشد و تمام هم دانشگاهی هایم را موفق بداری!
معبودا، ما دانشجویان این دانشگاه در پی کسب معرفت تمام سختی ها را به جان خریدیم، تو یاورمان باش! تو هدایتمان کن! تو همراهمان باش! در سختی ها و مشکلات درس و زندگی!
عزیزا! در این نیمه شب، به اشک چشمهای عزیزترین هایت، راه هدایتت را برایمان باز بگذار و معرفت کسب آن را به ما عطا فرما!
الهی قلت و قولک الحق، و ان ینزغنک من الشیطان نزغ فستعذ بالله! و ها نحن ذاکروک کما امرتنا، فانجز بما وعدتنا! ما را از وسوسه های شیطان نجات ده!
خدایا ای نقاش ترین نقاش ها، ما را رنگ خودت کن! صبغت الله ! رنگ خدایی کن!
خدایا ما را ولایی کن!
در این نیمه شب!
ای که مرا خوانده ای، وز همه کس رانده ای، راه نشانم بده!
نوشته شده توسط : وسط نیا
تلویزیون را روشن کردیم و پایش نشستیم، کسی حتی یادش نیامد که شاید باید ناهار آماده کند!
سکوت مطلق بود، شبکه شش هم که مدام حرف میزد و یک لحظه تصاویر را نشان میداد و میگفت، لحظه لحظه بر تعداد نمازگزاران افزوده میشود! اما هنوز آقا نیامده بودند!
تا اینکه تشریف آوردند.
چشمانمان هم گوش شد! چون باید میدیدیم و با تمام جان میفهمیدیم و حس میکردیم، بخاطر همین، کسی حتی کلمهای هم نمیگفت!
صحبت های آقا در مورد ماه مبارک رجب بود، فضیلت اعتکاف و جوانانی که باید در همین سن شروع کنند به عبادت و تهجد و جوانی
و خطبهی دوم، اوج هیجان و سرفرازی!
به نظر من، باید چنین میگفتند، بسیار منطقی بود که طرفداری کسی را نکنند، طرفداری گروهی را! اسم هم حتی نمیبردند تا اینکه مجبور شدند نام چند نفر که در مناظره برده شده بود را ببرند و اعلام پاکی از هرگونه تهمتی را بکنند، جز این هم به تصورم نمیرفت.
و در اوج اقتدار باید طرف رئیس جمهور را میگرفتند، طرف کسی که به طور رسمی و قانونی رئیس جمهور ما است!
بعضی از دوستان نوشته اند که نباید اسم میآوردند، اما ما باید مطیع رهبری باشیم، مگر نشنیده اند که امام خمینی(ره) بنیانگذار جمهوری اسلامی سفارش کرده بودند که پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبی به مملکت نرسد!
مطیع بودن یعنی حتی اگر فلسفه را ندانی، اطاعت کنی!
تمکین! تمکین یعنی چه؟ یعنی اطاعت کردن، قبول کردن!
هرچند که فلسفه اش را هم ندانی، اما به عقل من، که کار مناسبی بود! آقای احمدی نژاد رئیس جمهور ماست!
صحبت های آقا بسیار خوشحالمان کرد، پر از هیجان بود، حتی وقتی آن مرد که مدام شعار میداد را امر به شنیدن کردند، انگار حرف دل من را زدهاند که با شعارهایش تمرکز را به هم می ریخت! ولی کمی عمیقتر میشدی، میفهمیدی که شاید آن مرد، تنها یک بهانه بود! گوش کن!
ما همه باید گوش کنیم!
از شعار به دور، باید گوش کنیم!
نمیدانم چرا در آخر خطبهی نماز جمعه خطاب به حضرت ولیعصر«عج» این گونه فرمودند:
«ای سید و مولای ما، ما آنچه را لازم بود انجام دادیم و آنچه را باید گفت، گفتیم و خواهیم گفت. ما جان ناقابل و اندک آبروی خود را در کف دست گرفته ایم و آن را در راه انقلاب و اسلام فدا خواهیم کرد، ما این راه را با قدرت ادامه خواهیم داد و شما که صاحب حقیقی این انقلاب و کشور هستید برای ما دعا کنید. »
احساس کردم تنهایند، خیلی تنها! و اشک در چشمان همه حلقه زد!
خدایا سلامتی رهبرمان را از تو می خواهیم! و خدایا ما اهل کوفه نیستیم علی تنها بماند!
نوشته شده توسط : وسط نیا