تمام خانه صدای نارنجک گرفته، گاهی ترقه و گاهی نارنجک و گاهی صدای انفجار نه چندان مهیب، تلویزیون برنامههای مختلف گذاشته و اهل خانه بی توجه به این برنامه ها همان کارهای روزانه را انجام می دهند و من انگار تمام خاطرات جنوب برایم تکرار می شود.
با صدای هر نارنجک به یاد شیرمردان بیشهی پیکار میافتم آنها نه به هدف شادیای که اینها امروز به پا کردهاند، که با عظم و اراده و با هدفی الهی نارنجک پرتاب میکردند و هر زمانی که هدف را منفجر میکردند و راهی به قلب دشمن باز میشد، خوشحال میشدند.
دست نمیزدند، تکبیر میگفتند و صلوات میفرستادند که خدمتی به اسلام و ایران کردهاند. به نظرم اعتقاد داشتند که صلوات دهان را خوشبو میکند و الله اکبر لرزه بر جان دشمن و اطمینان در دل دوستان میافکند.
تفاوت این نارنجکها با آن نارنجکها تفاوت زمین تا آسمان است، اما من در این حال و هوا به ملکوت فکر میکنم، به اینکه آنها در کجا بودند و چه دلخوشیهایی داشتند و اینها کجایند! و به فکر دلم هستم که در جنوب ماند و جسم خاکی بازگشت! کاش جسم هم با جان میماند.
آن زمان باید به دل دشمن میزدیم و این زمان برای شادی به دل خودمان!
کاش کمی در این شلوغبازیهای شب عید یاد کسانی بودیم که روزی برایمان جان خود را فدا کردند!
در اینترنت هم شور و شوقی برپاست، نزدیک عید است و هر کس به خانهتکانی دل پرداخته و خاطرات کل سال را مینویسد و من در این سال تنها، رسالتم را شناختم و همین فکر میکنم برای جمعبندی کارهای سالم کافی باشد!
نوشته شده توسط : وسط نیا