سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 

اولین بار

شنبه 90 تیر 18 ساعت 10:23 عصر

امتحانات است  و شاید اولین باری است که این طور فقط و فقط تمرکزم به این امتحان است! برای من که همیشه چندکار با هم داشتم یک مقدار عذاب آور است! سر جلسه که می‌روم اول 17 صلوات و 19 بسم الله الرحمن الرحیم می‌گویم و شروع می‌کنم به تست زدن!

این درس‌ها را دوست دارم اما نمی‌دانم واقعا این مدل درس‌خواندن درست است یا نه! در کل ترم همش آزمون و جواب تشریحی و آخر ترم که تازه محتوا کامل می‌شود، باز هم ازمون و جواب تشریحی!

 


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


شهدای روحانی و رسالت ما

پنج شنبه 90 خرداد 5 ساعت 1:50 عصر

به اواخر ترم رسیده‌ایم و مثل همیشه جو درس‌ خواندن مارا گرفته است و من یاد تصمیمی افتادم که موقع امتحانات پایان ترم گرفته بودم. سوالی که در ذهنم شکل گرفته بود و حتی به آقای تنها، تولید محتوای دانشگاه زنگ زدم و در موردش صحبت کردم، رسالت ما که دانشجوی معارف اسلامی هستیم و وابسته به موسسه پژوهشی امام خمینی(ره) هستیم، طلبه محسوب می‌شویم.

رسالت طلبه‌ بودن را به نظر می‌رسد باید از شهدای این راه گرفت، همانطور که مقام معظم رهبری فرموده‌اند: با این ستارگان‌ می‌شود راه را پیدا کرد.

 راه دوری نرفتم، عموی یکی از دانشجویان Ikvu روحانی شهیدی است که به نظرم رسید با مطالعه زندگی این بزرگوار می‌شود تا حدودی به نکات ارزشمند رسالت محوری رسید.

آغازگر این روایت، قرائت بیانات مقام معظم رهبری در مورد ایشان بود: «این روحانی شهید که عضو دفتر نمایندگی حضرت امام(ره) در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود، تلاش و مجاهدتی بزرگ و دشوار را در میدانهای نبرد بر عهده داشت و آن را به وجهی عاشقانه انجام می‌داد و شهادت، پاداش سعادتمندانه‌ای بری آن زندگی فرشته‌گونه بود.»

زندگی نامه ایشان را خیلی از بچه‌های دانشگاه خوانده‌اند، اینکه ولادتشان به سال 1334 در شهر اصفهان و شهادتشان در کربلای 5 به سال بهمن 1365 در شلمچه بود و تحصیلات حوزوی را کامل تمام کرده بودند.

 سابقه مقاومت هایشان قبل از پیروزی انقلاب اسلامی حول چند محور بود. یکی از مهمترین آنها بیداری اسلامی بر پایه آموزش قرآن کریم و علوم دینی بود، اصرار ایشان به فراگیر شدن این علوم مرا یاد گفته آن شهید می‌اندازد: قرآن را بیشتر بشناسید و به آن عشق بورزید. بیشتر معرفت قرآن داشته باشید و دردهای‌تان را با قرآن درمان کنید.

 خواندن فعالیت‌ها این مجاهد نستوه بعد از پیروزی انقلاب اسلامی مرا یاد صحبتش انداخت: پیمانی را که با خدا بسته ایم به مرحله صدق برسانیم.

 بزرگمردی که بزرگان کم از او نگفته‌اند:‌مقام معظم رهبری، آیت‌الله حائری شیرازی، حجت الاسلام و المسلمین موسوی جزایری، شهید محلاتی و تیمسار دریادار شمخانی. که من از بین صحبت‌های این‌ها، بنظرم صحبت‌های تیمسار شمخانی توضیح بیشتری داشت و جلوه‌های شخصیتی این بزرگوار را بیشتر هویدا می‌کرد: عبدالله میثمی

« دوست، برادر، مرشد، استاد، همرزم عزیزی را آن روز ما به ابدیت سپردیم . سبکی تابوت او نشانی از روح بی گناه و جسم بی آلایشش بود. تعریف راستین و عملی زی طلبگی بود. غافل به خیر به دست برادر دینی اش بود. خواهنده خیر نه برای خودش که برای دیگران بود. با نام و لقب و شهرت همواره دشمنی سر سختی داشت. هرگز به کسی بروید نگفت: من کلامی به جز بیایید از او نشنیدم. او را هرگز شهید نکردند. بلکه میثمی شهید شد.»

 در حال خواندن زندگی‌نامه‌شان بودم که این فراز تحلیل قلمم را گرفت: «او حتی برای زیارت خانه خدا هم حاضر نبود لحظه ای جبهه های نبرد حق علیه باطل را ترک کند، چرا که معتقد بود جبهه اجر زیارت خانه خدا را هم دارد.»

 و وصیت‌نامه اش اینقدر گویا بود که به تحلیل نیاز نباشد:

اگر به خاطر مشکلات و به اسم پایان ماموریت و غیره بخواهیم برگردیم، نوعی سقوط است. برادران پیوسته از خدای خود بخواهید که توفیق ادامه نبرد را از ما نگیرد.

 خدا  می داند روز قیامت وقتی روزهای جبهه مان را ببینیم و روزهای مرخصی را  هم ببینیم، گریه خواهیم  کرد که  ای کاش مرخصی نرفته بودیم.

برادران پیشروی و عقب نشینی در خاک، شکست و پیروزی نیست، حقیقت پیروزی، وحدت و  انسجام، حقیقت شکست، اختلاف ماست.

خدا می داند که من این روزها دارم زجر می کشم، چرا که می بینم برادرانمام چه زیبا به پیشگاه خدا می روند. خدا نکند که عاقبت ما، جور دیگری باشد.

 و نحوه شهادتش برایم درس بزرگی بود و شاید فصل الخطاب تمام حرف‌ها، کسی‌که درس دین را خوانده باشد به جایی برسد که شهادتش را بفهمد: «من در این عملیات اجر خودم را از خدا می‌گیرم.» و ما چه رسالتی داریم؟


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


سیاهی لشگران اردو

سه شنبه 90 خرداد 3 ساعت 12:49 صبح

اولین سوالی که به ذهن تمام شرکت کنندگان در اردوی سه روزه ی وبلاگ نویسان کشور(نور) رسید، شاید همین بود! چه کسی می توانست قانون وضع کند؟ اولین و مشخص ترین پاسخ این بود:  کسی که در جریان امور قرار دارد و با چم و خم کا ر آشناست.  مدتهای طولانی در آن موضوع غور کرده است و صاحب نظران و افراد تحت تاثیر از تصویب قانون را می شناسد، می داند چه می خواهند و با این قانون چه خواهند خواست!
فضا را بشناسد و حرف نشنیده برایش کم باشد، غرق در موضوع باشد و به فرمایش حضرت امام(ره) از آن دست آدم هایی نباشد که از دور هم دستی بر آتش ندارند،  آمده باشد نزدیک و داخل ماجرا باشد.


اما منشور اخلاق در فضای مجازی را کسانی نوشتند که رکن پنجم دموکراسی در هر کشوری(وبلاگ نویسان) تنها و تنها شنونده آن بودند. احساس سیاهی لشکری بر بیشتر وبلاگ نویسان حاضر در اختتامیه ی اردوی سه روزه مستولی شده بود.
تمام این سه روز فقط برای بالابردن نام شهرداری تهران و صدا و سیما که تعداد زیادی از وبلاگ نویسان کشور را جمع کرده است، می توانست خبر مهمی باشد که بود و نام آن ها را بیش از پیش پر رنگ کرد.

اردو

وقتی عکاس ها مدام عکس میگرفتند و در پاسخ به من گفتند که مجبورند روزی حداقل 500 عکس بگیرند، باید می فهمیدیم که ما فقط وسیله ی تبلیغ بعضی ها شده ایم.
جلسات سخنرانی فقط چند موردش مربوط به وبلاگ بود، سخنران ها ظاهرا آشنایی ای با وبلاگ نداشتند، فرهمندپور که فقط از عفاف گفت و شاه حسینی هم از سینما! ایازی هم سنگ شهرداری را به سینه می زد و آشتیانی هم اینقدر گفت هم افزایی که ما فکر کردیم ما باید افزایش بیابیم!


و حرف تک تکشان حمایت بود، ما نخواهیم کسی حمایتمان کند چه کسی را ببینیم؟ حمایت کنند که در موقع بحران ها همراهشان باشیم؟ اسیر دست تبلیغاتشان؟ رکن پنجم دموکراسی یعنی این؟
و خیال کرد ما نشنیدیم: قول ده برابر شدن پهنای باند دوسال پیش داده شده بود، عملی نشد تا دوسال دیگر هم عملی نخواهد شد!
منظورتان به کیست؟ ما بلندگوی شما شدیم تا هرچه میخواهید بگویید؟
بدون کوچکترین نظرخواهی ای منشور اخلاقی وبلاگ نویسان قرائت شد!


آیا نباید فکر می کردند زمانی که در فضای مجازی ضمانت اجرایی برای صدور احکام نیست این ضمانت اجرای منشور حضور حداقلی از وبلاگ نویسان مطرح و کهنه کار در این عرصه را باید داشته باشد؟


اردوی سه روزه وبلاگ نویسان کشور بنابه گفته عوامل اجرایی آن بزرگترین اردوی وبلاگ نویسی بود که با گرفتن عکس های متعدد و سخنرانی هایی که باید خیلی فکر می کردیم تا ارتباطش را با خودمان بیابیم، سخنرانی هایی که از فضای مجازی تنها لغت حمایت را تکرار می کردند، برگزار شد.


در طول این اردوی سه روزه که با هزینه های سنگینی از سوی آن ها همراه بود. کارگاه های آموزشی نمادینی برگزار شد، حتی وبلاگ نویسان فرصت و مجالی برای آشنا شدن با هم را پیدا نکردند و در نهایت وقتی در اختتامیه حتی نامی هم از عوامل اجرایی آن که ما آن ها را از خودمان می دانستیم به میان نیامد و تقدیر نمادین از وبلاگ نویسانی صورت گرفت که وبلاگشان شاید تنها و تنها به واسطه ی صاحبان آن محلی از اعراب داشته باشد و در لایه های بسیار پنهان آن با ما سنخیت داشتند، تازه فهمیدیم که چه اشتباهی کردیم و چه کلاهی سرمان رفت!


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


حسرت همیشگی

دوشنبه 90 اردیبهشت 26 ساعت 11:48 صبح

یکی از روزهای نمایشگاه کتاب امسال با دوتن از هم دانشگاهی های عزیز احساس دانشجو بودنمان گل کرد و به نمایشگاه رفتیم. اما آنچه میخواستیم مثل هرسال اتفاق نیفتاد!

امسال هم نمایشگاه خوب نبود. مثل همیشه خسته کننده، شلوغ، سردرگمی در پیدا کردن غرفه های مورد نظر و هزار یک مثل همیشه ی دیگر!نمایشگاه

جستجوی کتابش هم افتضاح بود، به نام کتاب با فرزندان که روانشناسی بود، سر از کتب شاعران گرانقدر درآوردیم و به جای کتاب شعر سر از کتب فنی! البته ظاهرشان فریبنده بود، آدرس می دادند و حتی دوستم ورق داد روی ورق نوشتند اما وقتی رسیدیم چیزی غیر از این دیدیم!

دانشجوی دانشگاه امام خمینی(ره) بودنمان هم هیچوقت به کار نیامد، حتی وقتی از انتشارات دانشگاه خودمان کتاب خریدیم و باغرور میخواستیم کارت دانشجویی نشان بدهیم که تخفیف بگیریم آقای فروشنده با نهایت خونسردی گفتند که فرقی بین شما و بقیه نیست! نمی دانم با این همه تحول نگرفتن چرا ما هر بار با ذوق و شوق به سمت غرفه ی نمایندگی دانشگاه یا موسسه مان می رویم و می خواهیم احساس قرابتمان را بیشتر کنیم.

در هر حال خدا را شکر می کنم که نمایشگاه سالی یکبار است و تا سال بعد دردهای کشیده شده را فراموش می کنم که اگر سالی دوبار بود هیچوقت پا به آن نمی گذاشتم. البته برای غیرتهرانی ها نمایشگاه محل جمع شدن کتاب های مختلف و متنوع است و می توانند خرید یکساله شان را انجام دهند اما برای ما که آخر هفته هایمان به کتاب دیدن در میدان انقلاب می گذرد نه، فقط تخفیف هایش کمی وسوسه کننده است که آن هم به خاطر شلوغی و دوری مسیر و خستگی، نمی ارزد!

نمایشگاه کتاب امسال هم تمام شد و ما ماندیم و حسرت همیشگی دل سیر ندیدن کتاب ها!


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


بیانیه جمعی از وبلاگنویسان و فعالان فضای مجازی

پنج شنبه 90 اردیبهشت 15 ساعت 8:48 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

ولایت‌پذیری و تبعیت از امام عصر از وظائف هر مسلمان است و در عصر غیبت، ولی فقیه عهده دار زمام امور مسلمین است. بر هر مسلمانی واجب است تا تبعیت خود را از ولی فقیه خود، هم به صورت زبانی و هم به صورت عملی اثبات کند.

ما وبلاگ‌نویسان و فعالان فضای مجازی وظیفه خود می‌دانیم تجدید بیعت خود با ولی‌فقیه را اعلام کرده و اعلام کنیم که حمایت‌ها و همراهی‌های ما با گروه‌ها و مسئولین تا زمانی است که در مسیر ارزش‌های الهی و اسلامی گام بردارند. ما با کسی عقد اخوت نبسته‌ایم و مرزهای اعتقادیمان را با تمام وجود حراست می‌کنیم.

ما معتقدیم که مشروعیت مسئولین نظام وابسته به اجرای احکام اسلامی و تبعیت از نایب عام امام زمان (عج) است و اگر کسی در غیر این مسیر گام بردارد، قرار گرفتنش در آن مسئولیت خلاف شرع و قانون اساسی است. ما از مسئولین می‌خواهیم تا «ولایت پذیری عملی» خود را اثبات کنند و راه را بر هرگونه شایعه و حرف‌های حاشیه‌ای ببندند چرا که ما معتقدیم که تبعیت از ولی فقیه در قالب سخنان زیبا نیست و باید این سخنان در عمل ظهور یابند.

تعز من تشاء و تذل من تشاء
بیدک الخیر انک على کل شىء قدیر
جمعی از وبلاگ نویسان و فعالان فضای مجازی

 

پ.ن: لیست دوستانی که امضا کردند این بیانیه رو اینجا ببینید.
شما هم به جمع امضا کنندگان بیانیه بپیوندید.


نوشته شده توسط : وسط نیا

نظرات دیگران [ نظر]


<      1   2   3   4   5   >>   >