قرآن را باز میکنم و میخوانم: و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض ... و هنوز کاروان اسرای کربلا در شامند.
نوشته شده توسط : وسط نیا
کم مانده به طلوع دوباره زندگیم و کم مانده به عروج عرفانی شهید علم الهدی!عشق اولم به شهادت. کم کم زمزمه های تبریک ولادتم میآید ولی من مفتون کسی هستم که در روز میلادم عروج کرده است.
از وقتی با او آشنا شدم و کم کم شعار زندگیم شد، دیگر کمتر اتفاق می افتد به یاد میلاد خودم باشم، هرچندیک سال بعد از عروج عرفانی اش به این دنیا پا نهادم ولی همیشه فکر کرده ام بین پرکشیدنش و آمدنم رابطه ای بوده است!
کسی که با نام او شهید و شهادت برایم همیشگی شد و عشق به شهادت در وجودم شکل گرفت.
روحی من! شهید علم الهدی!
دوست دارم امشب به یاد جدش باشم، به یاد دلاوریهای اجدادش به یاد تمام عزیزانی که الگوی ما در همهی عمر شدند.
سید حسین شباهت تو و شهدای دشت کربلا را در تعداد شهدای 16دی 59 میدانند و در غربتی که داشتید و من شباهتتان را در شفافیت مسیری میدانم که به تاسی از او انتخاب کرده بودی!
و میخواهم همان دعایی را در زادروزم بکنی که در حق خواهرت کردی، برای من و برای تمام فرزندان ایران.
(رسیدن به فلاح را برایتان آرزومندم)
نوشته شده توسط : وسط نیا
دلم گرفته است، شب یلداست و شب هفتم امام حسین است دلم سخت گرفته است! دلم به کربلا رفته است، هنوز دلمان در کربلا مانده است، هنوز صدای نیزه ها می آید و هنوز صدای چکاچک شمشیر و هنوز صدای حسین علیه السلام که «هل من ناصر ینصرنی»
دلم برای زینب سلام الله تنگ است، سر زخمی شان و دل چاک چاکشان!
این شب یلدایی با یاد مظلومیت حسین علیه السلام آدم دیگر تبریک نمیگوید! پیامکهای تبریک برایم دردآور است! مداحی پخش میشود و اس ام اس تبریک! البته بعضی اس ام اس ها دلچسب و گیراست! یلدا یعنی برای با هم بودن حتی یک لحظه هم یک لحظه است!
دلم میخواهد این شب یلدایی به یاد تنهایی زینب سلام الله در اسارت، قرآن بخوانم، به یاد عاشورایی که گذشت به یاد آقایم عباس به دور خیمهی دلم بچرخم! که مبادا حرامیها حمله کنند!
شب یلدای امسال شب عجیبی است! شبی که دیگر نمیتوان جوجههای آخر پاییز را شمرد، بلکه باید به یاد درس عاشورا، اعمالمان را ورق بزنیم و بازنگری کنیم، چقدر حسینی شدیم! چقدر از کل سال حسینی بودیم و ماندیم! و به یاد آن آیهی شریفهی قرآن بیفتیم: (الیس الصبح بالقریب؟: آیا صبح نزدیک نیست؟)
یلدای ما ایرانی ها نماد زندگی است، نماد اینکه شب با همه ی سیاهی اش می رود و روشنی همه جا مستولی میشود، روز نماد روشنی است و در این شبها که عاشورا طی شده است و دلمان عاشورایی است، این یک دقیقه میتوان یک دقیقه بیشتر یا حسین گفت!
در آخر دوست دارم در این بازنگری ها هم دیگر را از دعای خیر فراموش نکنیم
و عمرتان یلدایی
نوشته شده توسط : وسط نیا
پر کشید! البته همه می دانستند جز ما چند نفر اعضای نزدیک خانواده. چند نفر که اصلا ما فکر نمی کردیم قرابتی داشته باشند، قبل پر کشیدن خوابش را دیده بودند، جز ما چند نفر اعضای نزدیک خانواده!
جلوی چشمانمان آب می شد، هر روز لاغرتر و ضعیف تر از دیروز، حتی نمی توانست دو قدم بدون کمک ما راه برود، همه فهمیده بودند، خواهرها و برادرهایش همه، جز ما چند نفر اعضای نزدیک خانواده!
تمام وسایل خانه را عوض کرده بود، دکورها را حتی رختخواب های مهمان ها را برای پذیرایی از مهمانان، شک کردم اما سریع گمان خوب بردم ولی همه فهمیده بودند جز ما چند نفر اعضای نزدیک خانواده!
وقتی آمبولانس آمد، سریع بعدش ما حرکت کردیم، همه گریه می کردند و ناامید بودند، همه جز من!
و پر کشید، آرام و بی صدا و به همین راحتی من بی مادر شدم.
یکی از دوستانم برایم پیامک زد، آسمان جای زمین! یادم افتاد روزهای آخر می گفت میخواهم خانه ای بگیرم و تنها باشم، یک طبقه خودم و یک طبقه هم مهمان هایم، گفتم مامان، ما چی؟ گفت نه، فقط خودم و حالا وقتی که قبرش دوطبقه است و یک طبقه هم رایگان داده اند، می فهمم که آسمان جای زمین یعنی چه! مادرم منزل نو مبارک!
نوشته شده توسط : وسط نیا
صبح است اول مهر و ما در دانشگاه مجازی سومین پاییز را تجربه می کنیم!
چندی پیش یکی از دوستانم باز به تشویق و اغفال من در این دانشگاه پذیرفته شد و به سنت و قول و قراری که بینمان هست برای ثبت نامش به دانشگاه رفتم و در آنجا باز به سنت همیشه از ریاست دانشگاه نقد و انتقادات و پیشنهادات شروع شد، تا به آقای جعفری کانون قرآن رسیدیم که البته چون سرشان شلوغ بود، حتی نشد عرض ادبی کنیم.
آقای خبار هم که مسئول دفتر هستند و معرف حضور تمام کسانی که دوست مشتاق صحبت با حاج آقا حسینی ریاست دانشگاه، عرض ادبی کردیم و مشتاقانه به دفتر ریاست رهنمون شدیم!
حاج آقا هم مثل همیشه منتظر نقد و نظر ما بود و البته این دفعه دیگر نقد پذیریشان پایین امده بود و کمتر قبول می کردند!
ما هم فهمیدیم، کمی نقد ونظر همیشگی و دغ و دلی از بعضی کارهای دانشگاه و بعد هم خداحافظی کردیم!
بعد رفتیم تولید محتوا، آقای تنها به سوریه رفته اند و ما به جای ایشان در بخش تولید محتوا به سراغ آقای موسوی رفتیم، با روی باز از ما استقبال کردند و کلی حرف و بحث در مورد رشته کلام که شاید بشود بعد از گرفتن لیسانس در موردش فکر کرد!
می گفتند که تمام این مباحث در علم کلام مطرح است، همین که آقای رحیم پور ازغدی بحث می کنند در کلام نو یا جدید اسمش را یادم نیست، در آنجا مطرح است و صدالبته افزودند که کار هر کسی نیست، بچه تنبل ها سراغ این رشته نیایند!
تازه خبر اینکه آقای جعفری مسئول بخش فرهنگی مسئولیت را تحویل داده و آقای بابازاده که قبلا سایبری بودند مسئول فرهنگی شدند!
خوش برخورد و صدالبته نقد پذیر و پر از سوژه و کار و انرژی!
نیم ساعت حداقل وقت گذاشتند برای اینکه من را توجیه کنند که 14ام شدن وسطی تقصیر اسم و رسم و سبک نوشتنم است!
و خواستند که با تغییرات جدید و جدی وسطی را آپ دیت کنم و در مسابقه ای که قرار است اوایل ترم شروع شود شرکت دهم، از آن روز فکر می کنم دو هفته بیشتر گذشته و من تصمیم گرفتم دیگر وسطی در هیچ مسابقه ای شرکت نکند!
خبر دیگر که به نظرم خیلی مهم بود اینکه دیگر دانشگاه کسانی که از آزاد به رسمی (بعد از قبولی در کنکور سراسری) آمده باشند را تطبیق واحد نمی کند. هرچند بحث ها و درس ها یکی است، حالا شاید کم کم دوره های ازاد به صورت پیک نیک، بیاییند از مباحث استفاده کنند و بروند!
خلاصه سال جدید و ترم نو شروع شد برای همه ی دوستان آرزوی موفقیت و کامیابی دارم.
نوشته شده توسط : وسط نیا