راهپیمایی اینترنتی، این اولین و متحیرانه ترین جملهای بود که تا حالا شنیده بودم! و مقدمه ای شد برای آشنایی با این سایت یا شبکهی اجتماعی
شبکه اجتماعی تفاوتش با دیگر امکانات اینترنت اینه که محدودیت کلمات داری و باید در کمترین کلمات بیشترین صحبتها رو انجام بدی و بقیه هم مییان و نظر میدن!
معروفترین شبکههای اجتماعی فرندفید و تویتر هست که به خاطر جملاتی که خلاف اصول و اعتقادات نظام جمهوری اسلامی یه، الان فیلتر شده و به راحتی قابل دسترس نیست(مگر اینکه کسی فیلترشکن داشته باشه) و چندان هم فضای دلچسبی نداره! چرا که به اعتراف بسیاری، یکی از عوامل شایعه پراکنی و فتنهانگیزی در حوادث پس از انتخابات این شبکههای اجتماعی بوده از این رو بعضی از افراد و مجموعه های دولتی و غیردولتی، با حساسیت بیشتری به عرصه فضای مجازی می نگرند. برخی، پس از 8 ماه از آن اتفاقات، کمر همت را بسته و دست به کار شده اند و یکی از ثمرههای اینگونه اقدامات، شبکهی اجتماعی بیشمار است. فضایی مذهبی، ایرانی و اسلامی!
این سایت یک شبکه اجتماعی است و شبیه به تویتر + فیس بوک + وبلاگ(میکروبلاگ ) + بالاترین ( در آینده نزدیک) در این شبکه های اجتماعی کابرانی که عضو میشند و میتوانند مطالب خوشون رو در قالبهای متن / عکس / فیلم / فایل و صدا به اشتراک همه کاربران سایت و یا به اشتراک یک گروه خاص و یا به اشتراک همراهان خودشون بگذارند.من که با فضای فرندفید و تویتر آشنا هستم به نظرم رسید که این فضا نسبت به امکانات اونها چیزی کمنداره و مهمتر اینکه بچه ولاییها در آنجا عضو هستند بخاطر همین، عضویت در آن را به دوستان اینترنتی و مخصوصا همدانشگاهیهای عزیز پیشنهاد میکنم.
در این شبکه عضویت به راحتی صورت میگیرد و سریع میتوانید وارد فعالیت شوید.
از امکانات این شبکه،همراهی کردن کاربران است، همراهی چند معنا دارد و یکی از بارزترین آنها، این امکان است که هرکسی که همراه شما میشود از مطالب شما مطلع میشود،به طور مثال در تویتر اوباما عضو شده و نزدیک به 3 میلیون همراه دارد که وقتی اوباما یه مطلب میگذارد، آن سه میلیون نفر در صفحات خودشان میبینند و برای همراه کسی شدن نیاز به اجازهی او نیست و هر وقت همراه کسی شدید، میتوانید از اطلاعاتی که وارد میکند مطلع شوید.
نوشته شده توسط : وسط نیا
_ شماره رو بگیر، یکی هست که منتظرته! نپرس که نمی گم!
فکرم هزار جا رفت. شماره برای مشهد بود اما کسی در مشهد منتظرم نبود، نه بچههای دانشگاه در مشهد رو میشناختم نه اونها من رو، اما احتمال دادم از بچههای آی کا وی یو باشه! و زنگ زدم.
-زائر گرامی تا لحظاتی بعد به بارگاه ملکوتی امام رضا علیه السلام متصل می شوید!
قلبم ایستاد! یادم افتاد که چند سال پیش وقتی کارت تلفنم در حرم جا مونده بود و هرچی گشتم پیدا نکردم، خندیدم گفتم حتما امام رضا میخواد هر از گاهی زنگ بزنه و حالی بپرسه و حالا آقا صاحب خط ثابت شده! هیچی نداشتم که بگم، با شوق و ذوق و کلی خوف و رجا فقط گفتم: سلام آقا، خط ثابت مبارک!
بعد از اون، هر از گاهی زنگ میزدم و درد دل چند ثانیهای میکردم، تا اینکه چندی پیش، خودم هم بالاخره بعد از سالها چشم انتظاری همراه اول گرفتم و به آقا زنگ زدم: باز همون منشی بود: زائر گرامی تا لحظاتی بعد...
و لحظاتی بعد رسید.
رو کردم به شرق و گوشی در دستم: آقا منم خط خریدم، حالا که هر دومون تلفن داریم، شما همیشه آنلاینین و منم آنلاین، پس به هم تک بزنیم و هر وقت دلمون گرفت زنگ بزنیم و حرف بزنیم، باشه؟
و چه غافل بوده و هستم که همیشه آقا حاضر است و هرگاه دل قصد کویش را کند، دیگر نیاز به شماره و منشی و ... نیست.
یه بار هم دوستم یه لینک داد، دیوونه شدم وقتی دیدم! توو خونه بودم و حرم آقا رو میتونستم آنلاین ببینم و مداح هم مداحی میکرد.
الان هم حرم آقا رو زنده نشون میدن، هرچند که لطف حرم رو نداره، روح میره ولی تا با جسم نباشه که حظ کامل رو نمیبره اما آقا همه هستند و من نیستم، منم دلم پنجره فولاد میخواد مخصوصا این چند روز که ایام شهادتونه و دل هوایی شده! کاش مشهد الرضا (علیه السلام) بودم.
آقا جان! منشی تلفنی میگوید مشتاقان آنقدر زیادند که نوبت به من نمیرسد، پس شما زنگ بزنید که دلم خیلی دلتنگتان است!
نوشته شده توسط : وسط نیا
یا رحمن الدنیا و الاخره
سلام، برای یکی از دوستانم در دنیای مجازی اتفاقی افتاده بود. اتفاقی که در دنیای حقیقی کمتر پیش میآید ولی اینجا نه! و من هم ثبتش میکنم تا به یادگار بماند! کمی رنگ و لعاب ادبی عاشقانه داده ام تا بیشتر شرایط روحیشان را درک کنید.
من چند روز است متحیرم، چرا که برای اولین بار کلماتی را شنیدم که سرشار از عشق بود، از کسی که شاید هیچ امیدی به زنده ماندن نداشته باشد و برای اولین بار با تمام وجود جذبهی عشق را حس کردم، در میان جملاتی که از قلبی پاک سرچشمه میگرفت. جملاتی پر از محبت و ترس، ترس از مبهوتِ دلبسته شدن و ماندن!
جملات نبود، تنها یک جمله بود، تفاوت است میان کسی که هر روز به هزاران نفر ابراز علاقه میکند و کسی که هزار بار هر روز به یک نفر و کسی که یکبار و فقط یکبار ابراز علاقه میکند. ابراز علاقهای کوتاه اما به یاد ماندنی. (آره من دوسِت دارم!) و این میشود زنگولهای بر دلت که هر وقت رجوع میکنی، به صدا درمیآید و طنین خوشش در تمام وجودت پخش میشود و تو را عاشق میکند، با هر بار تکرار! و او ترسیده بود، از عاشق شدن، غافل از اینکه من هم او را میفهمیدم!
گفتم ماندن چه تفاوتی برای تو دارد، تو که بارت را بسته ای، دلت بماند، نگه میدارم، تو برو! ( و من امانت دار خوبی هستم!)
ولی دوست داشت من هم با او بروم و یا هر دو بمانیم! چند روز است متحیرم، چگونه جذبهی عشق اینطور ناآگاهانه و ناخواسته گریبانگیر میشود و عقل تا به کجا تاب مقاومت دارد؟ و من هم او را میفهمیدم هم خودم را و هم ناگفتههایش را از سکوتش حس میکردم! حسی عجیب و تلخ، عشق میخواست بماند و عقل همچون ناظمی سختگیر اجازهی ماندن نمیداد!
به کسی که به جان بیمارش اجازهی عاشقی نمیدهد. شاید اگر عاشق شود، جانش جان میگیرد و زودتر خوب شود، و شاید این عدم اجازهها وعدهای باشد برای جانش تا تمام تلاش خود را بکند که خوب شود، اما اگر خوب نشد؟ اگر باید رخت سفر ببربندد و برود چه؟ دلم برای دلش میسوزد، برای دلی که دوست دارد عاشق شود اما عقل نمیگذارد.
و من چند روز است که متحیرم!
در میان این جملات سرشار از شوق کودکی، باید دقت کرد! دوستیهایی که اینگونه شکل میگیرند،با معیارهای اسلامی ما سازگار نیستند. هر دو نفر از خانوادههای مذهبی بودند اما کار به جایی رسیده است که ابراز محبت و علاقه را از راهی ناصحیح بیان میکنند و من ریشهی این اشتباهات را در عدم خودسازی میدانم، در دنیای حقیقی است که وقتی در دنیای مجازی به هم برخورد میکنند، اینگونه مرزهای اخلاقی را در مینوردند و پردههای حیا کنار میرود.
در دنیای حقیقی برای مذهبیها از این دست اتفاقات بسیار کم صورت میگیرد، اما در دنیای مجازی که بیان عشق به سادگی اتفاق میافتد، بعد از چند ماه چت کردن، امکان اینطور برخوردها زیاد است.
تجربهی علاقمند شدن این دو نفر به هم، هم مدتها از ذهنشان دور نمیشود و هم جلوی تصمیم عاقلانهشان را میگیرد، دوست من اگر عاقل نبود و اگر به راهنماییهای من گوش نمیداد، هیچ دور نبود که عنان از کف بدهد و مشتاقانه با سرنوشت خود بازی کند و در مسیر زندگی آن جوان قرار بگیرد و هر دو با مشکلات بسیاری رو به رو شوند، چرا که از نظر فرهنگی و موقعیت اجتماعی بسان هم نیستند و از سوی دیگر شرایط جسمی پسر اجازهی این کار را نمیداد! (بیماری خطرناک)
(در پستهای بعدی بیشتر در این مورد صحبت خواهم کرد، به شرط حیات)
نوشته شده توسط : وسط نیا
یا رحمن الدنیا و الاخره
این ترم هم تمام شد، امروز آخرین امتحان را دادیم و رفت تا ترم بعد که کی دوباره بچه ها را ببینیم.
درسهای این ترم را کم برداشتم و به نسبت کم خواندم، اما امتحانات الحمدلله خوب بود، ولی قرار شد در بخش مباحثه شرکت کنیم و درس ها را بادقت بخوانیم و دیگه این تو بمیری از اون تو بمیری ها نباشه!
اخبار اینکه: یکی از هم دانشگاهی ها خبر داد که، اون 6 نمره به این شکله که:
3 نمره تستی، 2 نمره تشریحی، 75. غیبت نخوردن یعنی مرور درس ها و 25. هم حضور در کلاس آنلاین.
هی این مسئول امتحانا می گفت خانمهای مجازی این ور خانمهای نیمه حضوری اون ور! امروز گفتیم خانم ما حقیقی هستیم، ببین!!! گفت باشه و محض دلخوشکنک ما موقع دادن ورقهها گفت: خانمهای حقیقی!
درسهای این ترم، مبانی جامعه شناسی بود، زیاد چیزی ازش نفهمیدم، بیشتر در مورد جامعه شناسی انقلاب بود تا خود جامعه! روانشناسی دو خیلی خوب بود، هم روش تدریس و هم تربیت! کلام هم عالی بود (وقتی رئیس دانشگاه استاد باشه مگه می شه گفت بد بود) و فلسفه دو بهتر از فلسفه یک اما بازم سخت بود و معارف شیعه به من یاد داد که اون چیزهایی که می دونم درسته.
تصمیم راسخ گرفتم که هم مباحثه کنم و هم سیر مطالعاتی عمیق در مورد خانواده داشته باشم که سرآخر این دانشگاه حداقل بتونم در حد یه ده دقیقه از اسلام حرف بزنم و دفاع کنم از عقایدم. یه کم بار مسئولیت به دوش بکشیم بد نیست!
به شرط حیات و لیاقت ان شا الله
نوشته شده توسط : وسط نیا
خانواده مهمترین عامل اثرگذار بر شکلگیری هویت:
آقای مور در این رابطه در کتاب دیباچهای بر جامعهشناسی خود در بحث جامعهپذیری (و به تبع آن شکلگیری هویت) به تقسیم بندی این فرایند پرورشی پرداخته و آن را به سه مرحله با عنوان: جامعهپذیری یکم، دوم و سوم تقسیم میکنند، و مینویسند:«هریک از این مراحل، عوامل جامعهپذیری متفاوت یعنی نهادها یا بازیگران متفاوتی دارد که امکانات آموزشی لازم را فراهم میسازند. این واقعیت که جامعهپذیری طی مراحلی رخ میدهد نشانهای دارد که در فرایند طولزندگی قابل مشاهده است. هر عرصهجدید که برای دورهای از عمر خود وارد آن میشویم نقش ها و قواعد رفتاری خاص خود را دارد که اعضای جدید باید آنها را بیاموزند.
جامعهشناسان به طورکلی متقاعد نشدهاند که هر کودک کاملاً بتواند رفتار بزرگسالان را کسب کند گرچه این مرحله اول، آشکارا بسیار اهمیت دارد. مرحله دوم جامعه پذیری مربوط به زمان ورود کودک در نظام آموزشی رسمی است و مرحله سوم آموزشی به تجربیات جامعهپذیری در دوره بلوغ مربوط میشود.
با این حال در مراحل یکم و دوم است که خانواده مهمترین نقش را ایفا میکند چون تجربه دوره کودکی اکنون به طورکلی به عنوان دورهای که تأثیر قاطع بر شخصیت بزرگسالی و پرورش آن دارد، پذیرفته شده است. خانواده را باید مهمترین عامل جامعه پذیری دانست.(مور،30)
با توجه به نظر آقای مور افراد جامعه راه و رسم زندگی و باور و اعتقاد و ارزشهای خود را در طول زمان از افراد مختلفی فرا میگیرند، که این افراد در وهله اول در خانواده(مادر و پدر)، بعد در مدرسه(معلم و مربی) و سپس در جامعه هستند که باعث درونی شدن نقشها می شوند و جریان جامعهپذیری رخ می دهد.
و مری فارمو در کتاب خود به نام خانواده در این مورد میگوید: خانواده، عامل نیرومند انتقال ارزشهای اجتماعی پذیرفتهشده به جوانان است.(همان، 41)
آتوکلاین برگ، روانشناس اجتماعی هم می گوید:«خانواده را باید مهمترین عامل طرز فکر دانست، زیرا در مرحله اول(از بدو تولد تا شش سالگی) و مرحله دومِ(زمان ورود به نظام آموزش رسمی هفتسالگی) فرایند یادگیری اعضای جدید برای سازگاری خود با جامعه و جذب و پذیرش قواعد و فرهنگ آن(جامعهپذیری) خانواده مهمتریننقش را ایفا میکند چون تجربه دوره کودکی اکنون به طور کامل به عنوان دورهای که تأثیری قاطع بر شخصیتبزرگسالی و پرورش آن دارد پذیرفته شدهاست،.»(برگ، 31)
مطالعات پژوهشهای فمنیستی هم حاکی از آن دارد که کودکان توقعات و انتظارات خود را از سنین بسیار کم شروع به پرورش میکنند و در این راستا تحت تأثیر شدید رفتار والدین خود و سایر نزدیکان قرار میگیرند و خانواده به شیوه های ظریف متعددی به معنایی که فرد از خودش و چشم اندازی که نسبت به زندگی پیدا میکند شکل میدهد و جامعه نیز به همین طریق این برداشتها را در طول زمان در آنها تقویت میکند.(مور، 31-32)
در حقیقت کیستی و هویت همه ما در زمینه و دامن خانواده شکل میگیرد و بخصوص در سالهای کودکی این هویت بستگی بسیار زیادی با چگونگی تعریف سایر اعضای خانواده از ما دارد. این خانواده است که برای فرد الگوی مناسب(و یا نامناسب) تعریف و تصویری از خود و احترامی که فرد نسبت به خود در مورد دیگران دارد را شکل میدهد. والدینی که برای رسیدن به درآمد مالی بالا حاضرند هر عمل غیرانسانیای را مرتکب شوند و یا برای حفظ مقام و منزلت خود هرگونه ظلم و بیعدالتیای را انجام دهند، چگونه میتوانند به فرزندانشان بیاموزانند که به شخصیت خود و روحی که خداوند متعال در جسم آنها به امانت گذارده، توجه کرده، آن را بشناسند و محترم دارند؟!. زیرا هم تحقیق و هم تجربهی روزانه نشان داده که بیشترین تجربه دوران کودکی(قبل از مدرسه) دستآوردهای غیررسمی و غیرعمدی متقابل طبیعی بین والدین و کودک است، آنقدر که کودک هنجارهای رفتاری پذیرفته شده را از طریق مشاهده و تجربه کلی به طور ناآگاهانه درونی میکند، از طریق آموزشهای مستقیم و ویژه یاد نمیگیرد که چه بکند و چه نکند و هرچه والدین به او دیکته کنند که باید حق مردم را رعایت کرد، اما در عمل خود چنین کاری را انجام ندهند، هیچگاه کودکشان حق دیگران را رعایت نخواهد کرد و این تنها مثال کوچکی است از تأثیر نقش خانواده در انتقال مفاهیم به کودکان.
اما در درون خانواده نیز تأثیر مادر نسبت به پدر بر کودکان بیشتر است چراکه مادر معمولا در مقایسه با پدر به فرزندان نزدیکتر است و وقت بیشتری را با آنان میگذراند، مطمئناً تأثیری بیش از تأثیر پدر در شکلگیری شخصیت و انتقال ارزشها به کودک دارد.
امام راحل(ره) میفرمایند:«دامن مادر بزرگترین مدرسهای است که بچه در آنجا تربیت میشود، آنچه بچه از مادر میشنود غیر از آن چیزی است که از معلم میشنود، بچه از مادر بهتر میشنود تا از معلم، در امن مادر بهتر تربیت میشود تا در جوار پدر، تا در جوار معلم.» (امام خمینی(ره)، تبیان، 123)
اهمیت این تأثیر به اندازهای بالاست که روانشناسان معتقدند که یک بُعد مهم در ازدواجهای موفق تأیید مادر از احساسات مثبت کودک نسبت به پدر میباشد.
هرچند مادر، چند سال اول زندگی کودک حکم محور را دارد، ولی بزودی پدر به خصوص برای پسر منبع انگیزش میگردد و با الگو قرارگفتن وی قوانین اجتماعی و ارزشهای مربوط به نقش مذکور به پدر منتقل میگردد.
البته با صحبتهای مطرح شده نباید این طور نتیجه گرفت که فقط، رفتار خانواده بر روی فرد تأثیر میگذارد، عشق و محبت، پذیرش و اعتماد و تشویق و ستایش کودک به عنوان یک انسان نیز از جمله عوامل تعیینکننده در سازگاری کودک در خارج از خانه است، کودک از طریق روابط خانوادگی و به ویژه روابط مادر و پدر با هم، تطابق با معیارها و ارزشها و آداب و رسوم گروههای اجتماعی خارج از خانه را فراهم میکند و با دیگران همکاری میکند.
همانطور که میدانید رفتار برگرفته از شخصیت و هویت افراد است، والدینی که شخصیت آزادمنشی دارند با دادن آزادیهایی مجموعه فعالیتهای فرزند خود را هدایت میکنند، هرچند برای او در داخل آن آزادی محدویتهای منطقی هم قائل هستند، اما این والدین به نیازهای کودکان توجه می کنند و کنترل آنها انعطاف ناپذیر و اجباری و مزاحم و بیهوده محدود کننده نیست. آنها علت تحمیل قوانین را توضیح میدهند با فرزند خود بحث میکنند و به تمایلات و نیازهای او پاسخ میدهند و معمولاً کودکانی خودمختار، مسلط بهخود، کنجکاو و راضی به بار میآورد.(مایزر، 74) در مقابل والدینبیتفاوت در مورد کودک، دارای فرزندانی غمگین و گریزان از فعالیتهای اجتماعی خواهند داشت. در این مورد مثالهای فراوانی وجود دارد که با مشاهده عمیق در رفتار والدین نسبت به کودک میتوان آنها را نتیجهگیری کرد.(رمضان زاده زیدی و نوروزی، 27)
منابع:
1- احمدی، خدابخش، آسیبشناسی خانواده، تهران: سازمان تحقیقات و مطالعات بسیج، 1386.
2- امامخمینی(ره). تبیان[دفتر هشتم، جایگاه زن در اندیشه امام خمینی(ره)]، استخراج و تنظیم موسسه تنظیم و نشر آثار امام به همکاری مرکز مطالعات و تحقیقات فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران: ناشر موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1378.
3- جنکینز، ریچارد، هویت اجتماعی، مترجم تورج یار احمدی، تهران: انتشارات شیرازه، 1381.
4- رمضان زاده زیدی، آمنه. نورزوی، اقدس. پایان نامه مقطع کارشناسی رشته علوم اجتماعی گرایش پژوهشگری: بررسی تأثیر آموزش خانواده در رشد اجتماعی، اخلاقی و تحصیلی فرزندان شاهد از دیدگاه همسران شاهد شهرستان ساری و قائمشهر، استاد راهنما: دکتر محمدباقر ملک نیا، استاد مشاور: عطاء الله عظیم پور، دانشگاه پیام نور، ساری، با همکاری دفتر تحقیق و پژوهش بنیاد شهیدان اسلامی، اداره تحقیقات و مطالعات، 80-1379.
5- رهبر، محمدتقی. رحیمیان، محمدحسن. اخلاق و تربیت اسلامی، تهران: انتشارات سمت، 1378.
6- مور، استفن. دیباچه ای بر جامعه شناسی، مرتضی ثاقب فر، تهران: انتشارات ققنوس، 1376
نوشته شده توسط : وسط نیا