یکی از روزهای نمایشگاه کتاب امسال با دوتن از هم دانشگاهی های عزیز احساس دانشجو بودنمان گل کرد و به نمایشگاه رفتیم. اما آنچه میخواستیم مثل هرسال اتفاق نیفتاد!
امسال هم نمایشگاه خوب نبود. مثل همیشه خسته کننده، شلوغ، سردرگمی در پیدا کردن غرفه های مورد نظر و هزار یک مثل همیشه ی دیگر!
جستجوی کتابش هم افتضاح بود، به نام کتاب با فرزندان که روانشناسی بود، سر از کتب شاعران گرانقدر درآوردیم و به جای کتاب شعر سر از کتب فنی! البته ظاهرشان فریبنده بود، آدرس می دادند و حتی دوستم ورق داد روی ورق نوشتند اما وقتی رسیدیم چیزی غیر از این دیدیم!
دانشجوی دانشگاه امام خمینی(ره) بودنمان هم هیچوقت به کار نیامد، حتی وقتی از انتشارات دانشگاه خودمان کتاب خریدیم و باغرور میخواستیم کارت دانشجویی نشان بدهیم که تخفیف بگیریم آقای فروشنده با نهایت خونسردی گفتند که فرقی بین شما و بقیه نیست! نمی دانم با این همه تحول نگرفتن چرا ما هر بار با ذوق و شوق به سمت غرفه ی نمایندگی دانشگاه یا موسسه مان می رویم و می خواهیم احساس قرابتمان را بیشتر کنیم.
در هر حال خدا را شکر می کنم که نمایشگاه سالی یکبار است و تا سال بعد دردهای کشیده شده را فراموش می کنم که اگر سالی دوبار بود هیچوقت پا به آن نمی گذاشتم. البته برای غیرتهرانی ها نمایشگاه محل جمع شدن کتاب های مختلف و متنوع است و می توانند خرید یکساله شان را انجام دهند اما برای ما که آخر هفته هایمان به کتاب دیدن در میدان انقلاب می گذرد نه، فقط تخفیف هایش کمی وسوسه کننده است که آن هم به خاطر شلوغی و دوری مسیر و خستگی، نمی ارزد!
نمایشگاه کتاب امسال هم تمام شد و ما ماندیم و حسرت همیشگی دل سیر ندیدن کتاب ها!
نوشته شده توسط : وسط نیا
بسم الله الرحمن الرحیم
ولایتپذیری و تبعیت از امام عصر از وظائف هر مسلمان است و در عصر غیبت، ولی فقیه عهده دار زمام امور مسلمین است. بر هر مسلمانی واجب است تا تبعیت خود را از ولی فقیه خود، هم به صورت زبانی و هم به صورت عملی اثبات کند.
ما وبلاگنویسان و فعالان فضای مجازی وظیفه خود میدانیم تجدید بیعت خود با ولیفقیه را اعلام کرده و اعلام کنیم که حمایتها و همراهیهای ما با گروهها و مسئولین تا زمانی است که در مسیر ارزشهای الهی و اسلامی گام بردارند. ما با کسی عقد اخوت نبستهایم و مرزهای اعتقادیمان را با تمام وجود حراست میکنیم.
ما معتقدیم که مشروعیت مسئولین نظام وابسته به اجرای احکام اسلامی و تبعیت از نایب عام امام زمان (عج) است و اگر کسی در غیر این مسیر گام بردارد، قرار گرفتنش در آن مسئولیت خلاف شرع و قانون اساسی است. ما از مسئولین میخواهیم تا «ولایت پذیری عملی» خود را اثبات کنند و راه را بر هرگونه شایعه و حرفهای حاشیهای ببندند چرا که ما معتقدیم که تبعیت از ولی فقیه در قالب سخنان زیبا نیست و باید این سخنان در عمل ظهور یابند.
تعز من تشاء و تذل من تشاء
بیدک الخیر انک على کل شىء قدیر
جمعی از وبلاگ نویسان و فعالان فضای مجازی
پ.ن: لیست دوستانی که امضا کردند این بیانیه رو اینجا ببینید.
شما هم به جمع امضا کنندگان بیانیه بپیوندید.
نوشته شده توسط : وسط نیا
یا رحمن الدنیا و الاخره
بالاخره آزمونها را زدم و به حد معقول رسیدم، سه جلسه از هر درس آمده بود اما نکتهی جالب اینکه:
جواب آزمونهای تاریخ تحلیلی معاصر را از سرچ اینترنتی مییافتم، هر درس نه سوال تستی! چه خبره خب!
فلسفه اخلاق جزو دروسی بود که همان اوایل تولید محتوا شدة تفاوت درسها را میتوان از مقایسه ی آن درس با این درسها متوجه شد.
1.سوالات زیاد آزمونپایانیها
2. عدم پاسخ به آزمون آغازینها
نکته دیگری که در ایام تعطیلات متوجه شدم این است که متاسفانه این نوع آموزش، گروهی خواندن و روحیه جمع گرایی را کم میکند، هرچند که پیمان درس خواندن بسته بودیم، کسی به عهدش وفا نکرد.
و اعتراضم به روسای دانشگاه ضمن عرض احترام، این است که اگر میشود همزمان بودن درس با آزمون را حذف کنید، ما که رد کردیم، اما بقیه، حداقل همان ترم اولی ها که دونفرشان به تشویق من درس خواندن را شروع کردند. برسند و زده نشوند چون هم 15 واحد داده اید و هم اینکه از دروس سنگین(منطق و فارسی و قرآن شناسی) سه واحدی به آنها داده اید.
در آخر سالی توام با شادی و خوشحالی و موفقیت برایتان آرزومندم
نوشته شده توسط : وسط نیا
یا باقی
چهارشنبهسوری است، آخرین چهارشنبهی سال که استادمان میگفت در این شب به رسم ایران باستان آتش روشن میکنند که رفتهگان راه خانه را پیدا کنند. اعتقاد داشتند در این شب است که میآیند و به خانوادهی خود سر میزنند.
شب چهارشنبه دایی آمد و گفت شمع روشن کنید!
یادت هست عید پارسال را که عکس میانداختیم، به دلم افتاده بود یک نفر کم میشود، طبیعی هم بود، پسرت نامزد بود و آخرین سال مجردیاش، اما آن یک نفر او نبود. تو بودی مادرم!
یادت هست سالهای قبل که مادربزرگ بود، خیلی وقت بود که عیدی نمیداد، میگفت شما بزرگ شدهاید و از ما عیدی میگرفت، به او عیدی میدادیم, به تو هم میدادیم و تو بزرگتر از عیدی را به ما میدادی، عیدیمان را بین قرآن مجید میگذاشتی و لحظهی بعد از تحویل سال میدادی، بوسههایت را یادت هست، دوستمان داشتی، یادت هست!
گیج شده بودیم و دایی شمع خواست! دلم گرفت، یاد حرف استادمان افتادم و اینکه چقدر به نظرم این سر زدن رفتهها برایم دور از ذهن بود.
یادت هست، عیدیها را که پدر بزرگ میداد، به ما نمیداد و میگفت بزرگ شدهاید اما تو هیچوقت نگفتی که بزرگ شدهایم! میدانستی که عیدی دادن بهانهایست برای بغل کردنت، بوسیدنت و کاش اینقدر ما خجالتی بار نیامدهبودیم که تنها در لحظهی تحویل سال و بازگشت از زیارت بوسمان کنی و من دلتنگ صورتت باشم.
شمع را آوردم، دستهایم میلرزید، نمیخواستم باور کنم که تو نیستی و برای تو شمع روشن میکنیم و دایی کبریت را گرفت.
یادت هست، همین شب چهارشنبه بود، چهارشنبه سوری و دلم لرزیده بود، ترقهها زیاد بودند و تو در آغوشم گرفتی، بزرگ بودم ولی تو نگفتی که بزرگم و نباید بترسم! در آغوشم گرفتی و گفتی چیزی نیست، نترس! چرا فکر کردی بزرگ شدم که خدا آن بغلکردنها را از من گرفت؟
عید آمده است، کم کم باید وارد سال جدید شد و این اولین سالی است که دیگر لحظهی تحویل سال نیستی که فریاد کنی«کو لباسهای عیدتان؟ عجله کنید، سال تحویل میشود و اگر سر سفره همه کنار هم نباشیم، سال خوبی نخواهیم داشت.» ما که هر سال کنار هم دور سفره جمع بودیم، ولی امسال سال خوبی نبود، مادرم!
میخواستم از عید بنویسم و از خاطراتش ولی دلم فقط از عید بوسههای تو را به یاد دارد و لبخندت را که رفتهای، روزها و ماههاست.
خاله میگوید امسال عید همه میآیند مثل همین شب چهارشنبهی آخر سال! یادت هست، همیشه دوست داشتی همه را کنار هم ببینی، حالا همه میآیند و تو نیستی.
دایی شمع را روشن کرد!
شمع میسوخت، چون دل ما
نوشته شده توسط : وسط نیا
ترم جدید شروع شد، بعد از کلی انتظار رسیدن نمرات، بالاخره نمرات را اعلام کردند و ترم جدید شروع شد. درسها را گذاشتند و به رسم همیشه برنامه درسی را نیز هم!
ترم پیش ترم سختی بود دوستش نداشتم، نمیخواستم بخوانمش، اصرار دوستان بود که خواندم و خدا را سپاس که نتایجش بد نشد، هنوز معدلم الف است!
جا دارد اینجا ازمسئولان دانشگاه تشکر کنم که بر اثر اعتراض ما به درس فلسفه تاریخ اسلام، نمرهی همه بچهها یک شبه تا حدود 6 نمره اضافه شد! به قول آقای خبازی مشکل برطرف شد و ما هنوز مانده ایم چه مشکلی بود که بیشترین نمرهی درس 12.25بود و به ناگاه شد 19.75،این هم از عجایب دانشگاه ماست که من دوستش دارم.
به قول آبجی، نه سفر زیارتی نه سیاحتی، نه جلسه درست وحسابی این هم از امتحاناتش! راست میگوید خب! ولی باز هم من دانشگاه را دوست دارم و این ترم هم دو نفر دیگر را آلوده ی دانشگاه کردم!
به عادت همیشه،با هم ترمها پیمان درسخواندن بستیم، اما این بار سفت و سخت تر، از فیلم مختارنامه تاثیر عمیقی روی ما چند نفرگذاشت و عهد بستیم که از اول ترم با هم درس بخوانیم، مثل مختار پیمان بستیم، اگر شکسته شد، مقصر مشخص میشود، فقط همین!
امروز از دانشگاه زنگ زدند و بعد از سالها انتظار بالاخره وبلاگ وسطی حائز رتبه شد، نمیدانم چندم اما مهم این است که بالاخره مقداری از جنس آدمیان نوشتیم که آدمگونه رتبه آوردیم.
این جایزه را تقدیم میکنم به همهی دوستانم که در وبلاگنویسی مشوقم بودند و عوامل دانشگاه که هر از گاهی احوال پرسم بودند.
نوشته شده توسط : وسط نیا